فضا و انواع فضا در معماری و شهرسازی
تاریخ فضا
فضا چیزی نیست که تعریف دقیق و مشخصی داشته باشد. می توان گفت فضا خلاء است که می تواند سنتی را در خود جای دهد و یا از چیزی آکنده شود.
در طول تاریخ اروپا سه نوع نگرش کاملاً متفاوت نسبت به فضا قابل بررسی است.
- نخستین آن هم زمان با دوران شکوفایی تمدن و فرهنگ بین النهرین مصر و یونان می باشد معماری این دوره به صورت مجسمه بوده که می بایست درخشش آن در مقامی دوره بی پایان جلوهگر باشد و ارتباطی با کهکشان برقرار سازد. نقش و فضاهای داخلی در این دوره نقشی ثانوی بوده و به آن چندان توجهی نمی شده است. در معماری یونان باستان فضای داخلی نقش اصلی نداشت.
- دوره دوم: معماری رومی به عکس معماری یونانی که نوعی مجسمه سازی بود، تبدیل به فضاسازی گردید. برای اولین بار در این معماری برای کاربری های گوناگون فضاهای متفاوت در نظر گرفته شد.
- دوران سوم: شروع آن را می توان آغاز قرن بیستم دانست. فضا در این دوره دیگر محفظه ای محصور و بسته نیست بلکه به یک حوزه یا پهنه تبدیل شده است. فضای نیمه باز به عنوان یک عنصر اصلی یا به عنوان یک عرصه مستقل تنها در معماری قرن ۲۰ مطرح شده است.
معماری رومی
امپراتوری روم به ۴ بخش تقسیم شده بود که همگی تابع نظامی مشترک بودند. در چارچوب این دیدگاه، رومیان خالق ۲ گونه فضای جدید بودند. فضای مرکزی و فضای خطی خالص ترین نمونه فضای مرکزی را می توان در ساختمان پانتئون مشاهده کرد اما به عنوان نمونه اصلی فضای خطی در معماری رومیان میتوان از باسیلیکای رومی نام برد. در اصل ساختمان مستطیلی شکل بوده و محل تجمع و گردهمایی افراد بوده است.
تا مدتها بعد از رومیان البته مذهبی با دو فرم غالب و فضای مرکزی و خطی مهمترین موارد در معماری محسوب می شدند. در زمان مسیحیت با فلسفه نجات و آموزش بشر یک فضای مرکزی و مسیری به سوی آن مطرح گردید. معماران دوران ابتدای مسیحیت در شرق فرم مرکزی را پذیرفتند و معماران غرب فضای خطی را از این زمان تکامل معماری در شرق و غرب از یکدیگر جدا شد.
اوج شکوفایی معماری روم شرقی یا بیزانس ساختمان کلیسای ایاصوفیه در قسطنطنیه می باشد. این ساختمان بعدها تأثیر زیادی بر معماری اسلامی به جا گذاشت. به عکس تمامی بناهایی که از این نوع تا آن زمان ساخته شده بود. در ایاصوفیه جهت فضاها رو به خارج میباشد. در پانتئون تمام نیروها از خارج روبه سوی مرکز دارند ولی در ایاصوفیه از مرکز به خارج.
طرح باسیلیکای رومی الگویی شد برای کلیساهای اولیه در غرب یکی از بهترین نمونه های کلیساهای خطی در آغاز مسیحیت کلیسای سانتاسابینا در رم است.
مرحله بسیار مهم دیگر در تحول معماری در آغاز مسیحیت هم زمان با فرم ساختمانهای مرکزی در شرق امپراتوری روم و ساختمانهای طویل در غرب ترکیب این دو فرم است و به وجود آمدن کلیساهای صلیبی شکل است. بهترین نمونه این کلیساها سن مارکوی ونیز است. در این کلیسا هم مثل ایاصوفیه اهمیت فضای مرکزی بیشتر از فضای خطی است.
به عکس معماری ابتدای مسیحیت که در جستجوی خدا به درون نظر داشت سبک رومانتیک مقیاسی انسانی دارد. انسانی که قصد دارند خدا را از آسمان به زمین بیاورد. فضای کلیسای ابتدای مسیحیت با روحانیت رویایی اش تبدیل به فضایی مرکب از چند فضای کوچکتر می شود که تابع نظمی صریح و روشن است. فرم اصلی و شاخص کلیساهای رومانتیک تلفیقی است از این دو فرم ناوهای اصلی و عمودی هر دو هماندازه و هم ارتفاع هستند و دو فضای متداخل ایجاد مینمایند این تداخل منجر به وجود آمدن پلان صلیبی می شود که در کلیسای سن مارکو نمونه آن مشاهده شد و نتیجه این فرم نیز تأکید بر مرکزیت دارد.
در سبک رومانتیک برای اولین بار جبهه خارجی کلیسا اهمیت بیشتری یافت. در سبک گوتیک هم تغییراتی را شاهد هستیم اما علیرغم این تغییرات و اختلافات سبک گوتیک و رومانتیک یک وجه مشترک کلی دارند در سبک رومانتیک سعی شده بود که خدا را بر روی زمین بیاورند درحالی که سبک گوتیک سعی داشت بخشی از افلاک را روی زمین بسازد.
شفاف کردن دیوار کلیساها که هدف معماران رومانیک در بازی با نور بود در سبک گوتیک عملی شد. قوس های جناقی، تیز و زاویه دار از ابتکارات و اختراعات این دوره نبودند اما این سبک گوتیک بود که همه آنها را در خود جمع کرد. در سبک گوتیک ایده اصلی بر یکپارچگی استوار است. در سبک گوتیک کلیسا از طریق گشایش وجوه خود رو به خارج ارتباطی با محیط ایجاد می کند و این خود ارتباطی است با تمامی شهر کلیسا تبدیل به مرکز شهر و هسته اصلی ساختار آن می شود.
رنسانس اولین دوره ای است که اصول بارز آن جز در معماری مذهبی در شاخه های دیگر هنر نیز نمود یافته و سندیت می یابد و هنر در بناهای غیرمذهبی هم امکان ظهور می یابد. فلورانس گهواره رنسانس است. هماهنگی میان اجزاء در سبک دوران کلاسیک بار دیگر ایده آن می شوند.
در ابتدای دوره رنسانس پرسپکیتو کشف می شود و اجسام همانگونه که دیده می شوند ترسیم می شوند از یک نقطه دید به این ترتیب قدرت حرکت وجود ندارد. بنابراین در این دوره فضای مرکزی مناسبتر از فضاهای خطی تشخیص داده می شود. انسان خود را در مرکز معماری قرار می دهد. هماهنگی و تعادل مشخصه های اصلی رنسانس هستند و تنش و ایهام از خصوصیات دوران بعدی آن یعنی سبک مانرسیم که حلقه اتصال سبک رنسانس و باروک است. یکی از بهترین مثال های تضاد در سبک مانریسم فضای ورودی کتابخانه لورنزیانا اثر میکلآنژ در فلورانس است.
سادگی و خوانایی دوره رنسانس در سبک باروک به کلی کنار گذاشته شد. فضای باروک مملو از تضاد است و گویی سعی دارد ذهن ما را فریب دهد. تضاد موجود در باروک شامل هر دو تیپ فضا، یعنی فضای مرکزی و خطی می شود. معماری باروک به جای ترکیب این دو فرم، از طریق اختلاط آنها به فرم بیضی دست می یابد که مهم ترین فرم این دوران است. دوران بعد از باروک دوران تحولات بود. دوران انقلاب صنعتی و انقلاب اجتماعی. اما این دگرگونی های عظیم در آغاز باعث تحول بنیاد دین در اصول معماری نشدند بلکه به عکس تا حدود سالهای ۱۸۹۰ دوران نئوسبک ها بود. از نئوکلاسیک تا نئوباروک.
در قرن ۱۹ در نتیجه انقلاب صنعتی و پیامدهای جنبی آن سیلی از وقایع جریان پیدا کرد. یگانگی و وحدت هنرها در قرن ۱۹ به کلی از بین رفت هر کدام از هنرها به راه خود رفتند و دیگر ارتباطی بین آنها نماند. به این ترتیب دیگر امکان نداشت که یک سبک فراگیر که تمامی هنرها را شامل شود به وجود آید.
در قرن ۱۹ وظیفه معماری صرفاً ساخت کلیسا و کاخ نبود. سبک معماری مدرن برای آنکه بتواند پاسخگوی همه این نیازهای بی شمار باشد راهی نداشت جز این که به نوعی مخرج مشترک روآورد. تنوع فرم ها را تا آنجا که می شد کم کرد و سبک را از هر چه غیرضروری بود تصفیه کرد.
برج ایفل در سال ۱۸۸۹ و کریستال پالاس از مهمترین پیشتازان تحولی بودند که منجر به نگرش سوم به فضا شدند که در آن فضا تبدیل به حوزه می شود و از مرزبندی روشنبین فضاهای داخلی و خارجی برای به وجود آمدن در تداخل بین آنها خودداری می شود.
اسکلت فلزی مدرن که ریشه در ساختمان کارخانجات نساجی قرن ۱۸ انگلستان و نیز ساختمانهای مهندسی قرن ۱۹ داشت پیش از همه در آسمان خراش های شیکاگو به مرحله تکامل رسید. اسکلتسازی در ساختمان وسیله نزدیکی سبک های بین المللی یا در واقع توسعه جهانی معماری شد. در ساختمان های سنتی دیوارها عنصر باربر بودند اما اکنون دیوارها به صورت عناصر کم اهمیت نری در آمده اند که مانند ورقه های نازک در داخل قاب های اسکلت قرار می گیرند.
تقریباً نزدیک به ده سال سبک مدرن یکسان باقی ماند تحت تأثیر پیشرفت فن تولید مصالح و نیز تکنولوژی جدید حرکتهای مختلف کوبیتی، اکسپرسیونیستی، کنستروکتیویستی به وجود آمدند و این جریان ها بودند که پوزند از آنها به عنوان عصیان علیه عقل یاد می کند. این جریان ها به دنبال شیوه های جدید بودند و همه اعتراف به این واقعیت داشتند که معماری مدرن گرفتار یک بحران است مکتب پست مدرن عکس العملی بود به این جستجو.
بعد از روشن شدن این که معماری مدرن ارتباطش را با تمامی سبک ها بریده است. معماران به این اندیشه روی آوردند که در سبک پست مدرن بار دیگر به مبانی و اصول دوره های پیش روی آورند. رابرت ونتوری در سالهای ۱۹۶۰ توصیه می کرد که بایستی از یا این و یا آن گذشت و به همه این دهه رسید. به عقیده او معماری باید به بیانی نمادین و مجسم دست یابد. معماری نباید صراحت کامل داشته باشد بلکه می تواند شامل ایهام و حتی تضاد هم باشد. ایهام و دو پهلویی که از عصر باروک وجود داشت دوباره طرفدار پیدا کرد.
انواع فضا
-
فضای ریاضی و ادراکی
این فضا را می توان به سه گونه طبقه بندی کرد:
۱- فضای جغرافیایی: که فضایی ذهنی است چرا که مستقیماً قابل درک نمی باشد در ذهن ما این فضا با مجموعه ای از اطلاعات مشخص شده است و ما با استفاده از وسایل کمکی مثل نقشه یا یک مدل می توانیم آن را بشناسیم.
۲- فضای زندگی: فضایی است نیمه ذهنی بعضی از صفات آن را مستقیماً درک میکنیم و بسیاری دیگر از راه اطلاعات می شناسیم یا اصلاً نمی شناسیم.
۳- فضای معماری (داخلی یا میانی): به صورت عینی قابل ادراک است فضایی است که مستقیماً احساس می شود و از طریق عناصر تعریف کننده است که امکان شناخت می یابد.
فضای روی نقشه (یا فضای ریاضی) با فضای واقعی و قابل تجربه تفاوت بنیادین دارند و به هیچ وجه نمی توان آنها را معادل هم دانست. در فضای ریاضی تمامی نقاط در یک درجه از اهمیت قرار دارند و هر جهتی را به دلخواه می توان در آن یک محور تلقی کرد. در فضای ادراکی همیشه یک مرکز وجود دارد که محل ایستادن ناظر می باشد و یک محور وجود دارد که تابع وضع ایستادن ناظر است در فضای ادراکی تمام عناصر با هم در ارتباط اند. فضای ادراکی وابسته به شخص ناظر است و به همین دلیل نه تنها به وسیله اشخاص مختلف به گونه های مختلف احساس می شود بلکه در مورد یک ناظر ثابت هم بر حسب وضع فیزیکی او در تغییر می باشد. عامل اجتماعی- روانی در این موارد بسیار تأثیرگذار است.
یکی دیگر از جنبه های متفاوت فضای ادراکی و ریاضی فاصله است. فاصله حسی میان دو نقطه در اغلب موارد با فاصله مکانی آنها برابر نیست.
-
فضای روز و فضای شب
فضای روز برای ادراک تقدم دارد تصور معمولی ما از فضا از فضای روز حاصل شده است. فضای شب فاقد عمق و جهت است و اثری نامعین بر انسان دارد.
-
فضای عمومی و خصوصی
در فضای ریاضی اختلافی میان فضای عمومی و خصوصی نیست اما در فضای احساسی این اختلاف اهمیت فراوان دارد. اختلاف قایل شدن بین این دو فضا امری است به قدمت تاریخ شهرسازی. یکی از مشخصههای بارز شهرهای بین النهرین اختلاف اهمیت واضحی است که ساختمان های مهم عمومی را از تأکید بر تغییر مقیاس ها و تناسبات و جنس برابر معماری گم نام خصوصی قرار می دهد.
وجه تمایز اصلی میان فضای عمومی و خصوصی این است که پیرامون فضای خصوصی بسته است و تنها افراد خاصی اجازه ورود به آنجا را دارند. ادوارد هال هاله های فضایی را به ۴ گونه تقسیم کرده است: هاله کاملاً خصوصی، هاله شخصی، هاله اجتماعی و هاله عمومی که حریم این هاله متغیر و تابع فرهنگ و موقعیت است.
-
فضای مابین
فضا را می توان سیستمی در نظر گرفت از روابط میان اشیاء. فضایی که بین اشیاء قرار گرفته است (فضای مابین) تنها یک فضای تهی نیست. فضای مابین برای شناخت اشیاء ضروری است بدون این فضاها بازشناسی اشیاء عملی نیست و گذشته از آن فضاهای مابین نقش بسیار مهمی در رابطه تک تک عناصر با یکدیگر ایفا می کند.
نوع فضای مابین سه عامل است: اندازه، تناسب و فرم هر کدام از اجزاء (جداره ها) در این جا نیز عوامل اجتماعی- روانی بسیار اهمیت دارند.
بارزترین فضای مابین در شهر خیابان است که بر اساس آن شهر را می شناسیم و شخصی ترین خصوصیت هر شهر است. نمای جداره های خیابان باید از یک سو خیابان را بیان کند و به این معنی که باید تابع قوانین فرم پردازی خاص آن خیابان باشد و از سوی دیگر بایستی هر نما بیانگر استقلال ساختمان باشد.
در مورد میدان که دومین فضای میانی با اهمیت یک شهر به حساب می آید، همان قواعدی که در مورد خیابان ذکر شد معتبر میباشد. مفهوم فاصله آنگونه که در قرون وسطی مطرح بود در باروک دیگر اهمیت نداشت و فضا لااقل از نظر بصری تا بی نهایت توسعه یافت. فضای مابین به عنوان یک عنصر مستقل و با تمام ابعادش به رسمیت شناخته شد و در طرح جای مستقلی به خود اختصاص داد. میدان نقشی اولیه در شکل پردازی معماری یافت و دیگر تنها نقش عملکردی صرف را نداشت.
بزرگان مذهبی که طرفدار استبداد و ضد هر نوع اصلاحات مذهبی بودند به خوبی می دانستند که چگونه از این فضای آزاد در خدمت منافع خودشان بهره گیرند. میدان سنت پیتر روم ساخته برنینی در راستای این هدف بود.
مدرنیسم بار دیگر اهمیت بیشتری برای خیابان و میدان به عنوان فضای باز قائل شد.
اهمیت فضای باز جلوی یک ساختمان مسئله ای است که معماران بزرگ همواره اهمیت آن واقف بوده اند به عنوان مثال قصرهای شهری ساخته شده توسط پالادیو بر حسب این که در کنار یک خیابان ساخته شده باشند یا در کنار یک میدان و یا به خاطر این که در مقابلشان فضای آزاد در نظر گرفته شده باشد یا نه تفاوتهای بسیاری دارند.
به طور کلی قصرهای پالادیو بر حسب این که در کنار یک خیابان باریک ساخته شده باشد و یا در کنار یک میدان باز در ۴ مورد اصلی با هم اختلاف دارند.
۱- درحالی که در ساختمان های گروه اول فضاهای داخلی پیرامون یک فضای مرکزی قرار گرفته اند که از آن نور و هوا را می گیرند در گروه دوم فضاها را به خارج دارند به عبارت دیگر دسته اول درون گرا و دسته دوم برون گرا هستند.
۲- در نمای ساختمان مجاور خیابان بر تقسیم بندی افقی نما تکیه شده است تا تأکیدی باشد بر تداوم خیابان درحالی که نمای ساختمان مجاور میدان دارای تقسیم بندی عمودی است.
۳- در شکل کلی ساختمان های گروه اول تقارن نقش اصلی را بازی نمی کند درحالی که در نمای ساختمان های گروه دوم شاهد تقارن به عنوان عامل اصلی هستیم.
۴- نمای خارجی در ساختمان های مجاور خیابان مسطح است درحالیکه نمای ساختمان مجاور میدان سه بعدی طراحی شده و عمق بنا القاء میکند. سپس وندروهه در طرح ساختمان سیگرام نیویورک به اهمیت فضای باز توجه کرده است و با عقب بردن ساختمان از خیابان یک پیش فضای باز به وجود آورده است.
-
تهی (خلأ)
نوع فضای مابین تابع اندازه، تناسب و فرم عناصر محدودکننده آن است اگر این سه عامل بر روی فضای مابین دو چند اثر نگذارد فضای موجود را تهی می نامیم.
تهی به معنای یکنواختی محض یا فقدان هر نوع تحریک ادراکی تنها بر روی دریا و یا در تاریکی مطلق نیست بلکه در بین ساختمان های مسکونی یکنواخت نیز احساس می شود. شکل تهی بودن یکی از دلایلی است که طرح های شهرسازی مدرن مانند طرح پلان ویژن لوکوربوزیه از پیش محکوم به شکست شدند.
در واقع کالین رو تفاوت این طرح های مدرن را با ایده سنتی چنان بیان میکند: یکی از مجموعه ای است از فضاهای خالی در توده ای تقریباً یکپارچه و دیگری مجموعه ای است از توده های اجسام در خلائی دست نخورده.
عناصر فضا
فضا از طریق عناصر محدودکننده اش قابل شناسایی است و شخصیت آن تابع چگونگی و نظم حاکم بین این عناصر است.
کف
معمولاً کف در یک سطح ساخته می شود و این عنصر مشترک در فضاهای مختلف عامل ارتباط تک تک فضاهاست و به عکس وقتی در کف اختلاف سطح به وجود آوریم این حرکت ارتباط مستقیم دو سطح را قطع کرده و فضا را تجزیه می کند.
سقف
سقف یا بام دومین عنصر افقی محدودکننده فضا می باشد در یک ساختمان چند طبقه هر طبقه کف طبقه بعدی است و به این دلیل می بایست افقی باشد.
دیوارها
دیوارها عناصر عمودی محدودکننده فضا هستند. در حالت کلی فضا احتیاج به کف دارد اما داشتن دیوار الزامی نیست.
کیفیت فضا در وهله اول تابع عناصر متشکله آن و ارتباط این عناصر باهم است و این عوامل خود تحت تأثیر مشخصه های ذیل است:
– ابعاد عناصر
– موقعیت عناصر نسبت به یکدیگر همراه با ابعاد این مشخصه است که اندازه، تناسب و فرم فضا تعیین می شود.
– نوع عناصر: جنس، سطح، بافت و رنگ
– بازشوها یا گشایش ها در عناصر و مابین آنها که تعیین کننده روابط بین تکتک فضاها و نیز فضاها با بیرون است.
جنس و سطح
گوته برای قضاوت در مورد معماری جنس را عنصری مهمتر از عملکرد ساختمان و نیز اثر زیبایی شناختی بنا می داند.
ساختمان با مصالح مناسب حرفی است که امروزه اغلب به غلط از آن استفاده می شود اما سابقاً تا زمانی که تکنیک مدرن همه چیز را ممکن نساخته بود اصلی بود خدشهناپذیر. این مصالح و مواد بودند که فرم را مشخص می کردند.
مواد در مصالح همیشه در ورای مشخصات فنی شان دارای ارزش های نمادین نیز بودهاند. در ادراک معماری حس لامسه پس از بینایی مهمترین ارگان مهمی است از طریق لامسه ما در ارتباط مستقیم به سطح مواد و مصالح قرار میگیریم و میتوانیم آن را جسماً ادراک کنیم.
بازشوها (روزنهها)
برای لوکوربوزیه مسئله بازشوها یکی از مشکلات اصلی معماری بود. اندازه گشودگی ها یک فضا یا یک ساختمان مشخص کننده میزان ارتباط آن با فضای مجاور یا محیط است و ما را به همان نسبت تحت تأثیر آنچه که از فضای مجاور یا از محیط وارد می شود قرار می دهد نوع بازشوها در تعیین ارتباط بین داخل و خارج نقش به سزایی دارد.
باز بودن یا بسته بودن دو الگو در طراحی ساختمان است یا می توان فضا را به صورت یک محفظه طرح کرد که در جداره های آن هر جا که لازم باشد روزنه هایی تعبیه شود (بنای پر) یا این که به عکس فضا را به صورت پهنه ای طرح کرد که بر حسب لزوم بعضی از قسمت های آن را بسته باشیم (بنای با اسکلت).
معماری روم باستان معماری پر است و معماری یونان باستان معماری اسکلت سازی بوده است در این معماری ستون ها و تیرهای سقف نقش اصلی را به عهده داشتهاند و فضای خالی بین آنها می توانست بازشو باشد.
سازمان فضا
رابطه میان دو فضا
این که یک فضا به طور مجرد وجود داشته باشد امری نادر است به طور کلی روابط بین دو فضا را در ۴ دسته می توان از یکدیگر تمیز داد:
- یک فضای کوچک به تمامی در داخل یک فضای بزرگ قرار دارد. فضای محاطی کاملاً تابع فضای محیطی است و نمی تواند با خارج ارتباطی داشته باشد. حالت های مختلفی از اینگونه ارتباط را می توان در معماری یونان و روم باستان مشاهده کرد.
- گروه دوم فضاهایی هستند که با یکدیگر تقاطع یا تداخل دارند. دو حجم در یک قسمت مشترک اند ولی از طرفی هر کدام فضایی مستقل به شمار می روند. این تداخل می تواند افقی یا عمودی باشد و نقش اساسی در رابطه درون و بیرون ایفا میکند.
- نوع سوم رابطه بین دو فضا رابطه همسایگی است. فضاها در مجاورت یکدیگر قرار دارند و هر کدام مستقل از دیگری عمل می کنند. اما چه از نظر بصری و چه از نظر فضایی با هم ارتباط دارند.
- چهارمین نوع رابطه، ارتباطی است که از طریق یک فضای سوم حاصل می شود. در اینجا دیگر دو فضای فاقد تماس مستقیم هستند و ارتباط آنها تنها از طریق فضای سوم برقرار می شود که نسبت به آن هم فضا یا در درجه پایین تری از اهمیت قرار دارد و یا این که از هر دو مهمتر است.
پله نیز به عنوان یک عنصر ارتباط عمودی نقش بسیار مهمی دارد. پله غالباً مانند در علاوه بر خاصیت کاربردی دارای یک جنبه قوی روان شناسی– نمادین است. پله راهی به بالا به جایی برتر از مکان زندگانی دنیوی است. به این ترتیب پله وسیله ای برای القاء و بیان عظمت در معماری می باشد.
برای اولین بار در دوران باروک یعنی زمانی که تداخل عمودی و فضاها اهمیت فوق العاده پیدا کرد پله داخلی عنوان یکی از عناصر شکلپردازی فضا ارزش و اعتبار کسب نمود.
رامپ یا سطح شیب دار به عنوان جایگزینی برای پله این امکان را فراهم میکند که با حرکات فرمتر از سطحی به سطح دیگر برویم. نمونه های باشکوهی از رامپ را مصریان و ایرانیان باستان ساخته اند.
لوکوربوزیه در هر جا که فضا این امکان را داشته از سطح شیبدار استفاده نموده است. رایت نیز در ساختمان موزه گوگنهایه تمامی سالن اصلی نمایشگاه را به یک سطح شیب دار عظیم تبدیل کرده است.
مباحث آموزشی شهرسازی | کارشناسی ارشد شهرسازی | طراحی شهری
منبع: کتاب مجموعه مباحث تخصصی طراحی شهری
انتشار مطلب انواع فضا با ذکر منبع بلامانع است
دیدگاهتان را بنویسید