نظریه های مکانهای مرکزی و سلسله مراتب شهری
به طور کلی مکان های مرکزی، مراکزی هستند که فعالیت های تولیدی به منظور تولید و عرضه کالا و خدمات در آنجا متمرکز است. حال این مراکز یا می تواند مراکز فرعی و اصلی موجود در داخل یک شهر باشد و یا اینکه خود شهر به عنوان یک مرکز تولیدی در یک نظام توزیع شهری در نظر گرفته شود (زیرا همانطور که می دانیم نقش اصلی یک شهر تولید و ارایه کالا و خدمات به مناطق اطراف خود است).
کلمه مرکزی ناشی از این واقعیت است که شهر (یا مراکز موجود در داخل یک شهر) باید در ناحیه ای قرار گیرد که به طور نسبی از نظر تولیدکنندگان و مصرف کنندگان کالا و خدمات، مناسب ترین محل باشد.
درجه مرکزیت هر شهر به وسیله مرتبه آن تعیین می شود، بدین ترتیب که شهرهایی که در طبقه بالا قرار دارد، دارای جمعیتی بیشتر و منطقه نفوذی بزرگتر است، و همچنین تعداد و نوع فعالیتهای تولیدی آن بسیار و گوناگون است و کالاهایی که از نظر مقیاس تولید و منطقه بازار آن طبقه بالاتری دارد در آنجا تولید می شود. از طرف دیگر شهرهایی که در طبقه پایین ترند، مراکز ارایه کالاها و خدماتی هستند که نیازهای ضروری اولیه انسانی را (مانند گوشت، نان، لبنیات، پوشاک و مواد سوختنی) که احتیاج به خرید مداوم و روزانه دارد برآورده می کنند. البته تشخیص این نکته مهم است که شهرهایی طبقه بالاتر، کلیه کالاها و خدماتی را عرضه می کنند که در طبقه پایین تر است، بنابراین با توجه به این مطالب می توان به طور خلاصه بیان کرد که در هر جامعه ای یک سلسله مراتب شهری وجود دارد. زیرا وسعت بازار برای کالاها و خدمات گوناگون، مختلف است، که به نوبه خود ناشی از وجود یک حد بالا و پایینی است.
حد پایین به حداقل میزانی که یک کالا قابل عرضه باشد گفته می شود که در نقطه سر به سر قرار گرفته است (نطقه سر به سر جایی است که درآمد متوسط برابر هزینه متوسط باشد که البته در هزینه متوسط سود نرمال هم نهفته است). وجود خاصیت بازدهی فزاینده نسبت به مقیاس تولید، حداقل میزان را برای تولید هر کالا مشخص می کند. از آنجایی که این خاصیت بازدهی فزاینده نسبت به مقیاس تولید، برای کالاهای مختلف فرق دارد پس حد پایین وسعت بازار برای هر کالا هم متفاوت است. اگر جمعیتی که دارای سلیقه درآمد یکسان است بطور یکنواخت در اطراف یک شهر توزیع شده باشد حد پایین وسعت بازار کالاهای مختلف را میتوان به طور فضایی، به وسیله حلقه های متحدالمرکزی که دارای شعاع های معین و گوناگونی است نشان داد.
حد بالای وسعت بازار یک کالا، بیشتر مفهومی فضایی دارد، گرچه در عمل، این حد به عواملی از قبیل قیمت کالا، خدمات، اندازه شهر، جمعیت نسبی، توزیع در آمد و فاصله از عرضه کنندگان دیگر بستگی دارد، ولی تنها عامل تعیین کننده با توجه به فرض های بالا، هزینه حمل و نقل است. این حد را هم می توان به وسیله حلقه های متحدالمرکز نشان داد، به طوری که حد نهایی آن در جایی تعریف می شود که تقاضا برای آن کالا صفر است.
این حد بالا و پایین وسعت بازار برای هر کالا، تعداد و اندازه مکان های مرکزی که هر کالا عرضه می کند تعیین می کند. از آنجایی که کالاها و خدمات با توجه به وسعت بازار خود در طبقه های مختلفی قرار می گیرند یک شبکه مکان های مرکزی (یا نظام سلسله مراتب شهری) به وجود می آید که مراکز کوچک و محدوده های اطرافشان، درون محدوده بازار شهرهای بزرگ قرار دارند.
اولین نظریه مکان های مرکزی توسط جغرافیدان به نام «کریستالر» در سال ۱۹۳۳ در مورد نواحی جنوبی آلمان، عنوان شد. او در مطالعات خود به وجود یک شبکه شهری، که هر شهر از لحاظ وسعت به طبقه به خصوصی متعلق است پی برد و از آن مهمتر، متوجه شد که رابطه مشخصی بین اندازه شهر و تعداد شهرهایی که در آن طبقه از اندازه است، وجود دارد. و بالاخره برای پی بردن به اندازه شهر، باید در مورد تمام کالاها و یا خدماتی که در آن شهر تولید و عرضه می شود، اطلاعاتی داشت. هر شهر که در هر طبقه اندازه ای خاص قرار دارد، تمام کالاها و خدماتی را که شهرهای کوچکتر عرضه می کنند به علاوه کالاها و خدمات بیشتری که به بازار بزرگتری احتیاج دارند، تولید و عرضه می کند.
در حدود دو سال بعد، در سخت ترین سال های جنگ جهانی دوم، «لش» بعضی از فرض های مدل «کریستالر» را تغییر داد و یک نظام شهری را بنیان نهاد که با حقیقت بیشتر سازگاری داشت. برعکس مدل «کریستالر» در مدل «لش»، شهرهای هم اندازه می توانند کالاها و خدمات مختلف را تولید و عرضه کنند. به غیر از این دو، افراد دیگری هم در این زمینه نظریه پردازی کرده اند.
هر چه برتری نسبی یک منطقه در تولید یک سری از کالاها بیشتر باشد، اندازه منطقه شهری هم بزرگ تر خواهد بود. اگر عوامل دیگر ثابت باشد، یک منطقه شهری که مراکز خوب حمل و نقل دارد از منطقه شهری دیگری که مراکز حمل و نقل آن ضعیف است بزرگ تر است. جمعیت کشور بر روی اندازه های مناطق شهری اثر مستقیم می گذارد. به طور کلی، کشورهای که جمعیت نسبی بیشتری دارند دارای مناطق شهری بزرگ تری هم هستند. تقاضا برای کالاهای صادراتی یک منطقه شهری بر روی اندازه آن اثر می گذارد. و بالاخره شرایط سیاسی و تاریخی منطقه هم نمی تواند بر روی اندازه شهر بی اثر باشد.
گرچه اطلاعات دقیقی در مورد قابلیت قدرت نفوذ این عوامل در دست نیست، ولی به نظر می رسد که بعضی از این شرایط ممکن است باعث به وجود آمدن شهرهای یک اندازه شود و بعضی دیگر شهرهایی با اندازه های مختلف به وجود بیاورد. ولی به طور کلی می توان گفت که شرایط جغرافیایی با تصمیمات سیاسی و یا عوامل اقتصادی و یا ترکیبی از هر سه آن ها موجب خواهد شد که بعضی از شهرها به تدریج به مرکز صنعتی تبدیل شود و بقیه که صنعتی نمی شود در حد متوسط و یا کوچک باقی بماند. تجربه نشان داده است که معمولاً یک کشور تعداد زیادی شهرهای کوچک و تعداد بسیار کمتری شهرهای متوسط و بالاخره یک یا چند، شهر بزرگ دارد. به عبارت دیگر، تعداد شهرها در هر طبقه از اندازه شهر، همراه با افزایش اندازه شهر، کاهش مییابد. بنابراین، سیستم توزیع اندازه شهرها نمی تواند به صورت توزیع نرمال باشد. «جورج زیپف» مدعی است که شکل تابع توزیع اندازه شهر به صورت حالت خاصی از توزیع «پارتو» است، که آن را توزیع «مرتبه ـ اندازه» می نامند.
مباحث آموزشی شهرسازی | کارشناسی ارشد شهرسازی | برنامه ریزی شهری | طراحی شهری
دیدگاهتان را بنویسید