مکتب فلسفه شهر
مکتب فلسفه شهر، زیبایی شناسی و آزادی انسان را مطرح می کند به تأثیرات صنعت و صنعتی شدن می پردازد و معتقد است زندگی اجتماعی فدای صنعت شده و صنعت پریشانی مردم شهرها را نیز موجب شده است. فلسفه گرایان زندگی، فن آوری را جز آزار برای انسان ها نمی دانند به صنعت حمله می کنند؛ بنابراین آنان به فرهنگ صنعتی جهان غرب و تأثیرهای ناشی از آن در شهر حمله می کنند. از بزرگان این مکتب می توان ویکتور هوگو، جورج زیمل، اسوالد اشپنگلر و مارتین هایدگر نام برد.
۱٫ ویکتور هوگو:
موضوع شهر هوگو را وسوسه می کرده است. او مجذوب معماری، این «برترین هنرها» بود و چون ویوله لودوک از سیاست حفاظت یادمان های پیشین حمایت می کرد. مسحور شهرهای قرون وسطایی بود و در آنها وحدتی همراه با کشف شهودی بی نظیر را احساس می کرد. «سازمند بودن» شهرهای قرون وسطایی به گمانش مطلوب بود. زمینه های تأکید هوگو در خصوص شهر عبارتاند از:
– معماری: هوگو مجذوب معماری بود. معتقد بود معماری بیش از آنچه جنبه انفرادی داشته باشد، محصول کار اجتماعی است. وی می گفت: تا پیدایش صنعت چاپ، معماری نوشته اساسی و عمومی عالم بشمار می رفت.
– چاپ: از نظر هوگو صنعت چاپ بزرگ ترین حادثه تاریخ بشر است. با این وسیله شکل بیان انسان عوض می شود. وی اعتقاد داشت صنعت چاپ و کتاب مایه انهدام هنر معماری و ابنیه تاریخی می شود. (رواج کپی های تاریخی)
– منظره پاریس قرون وسطایی: ستایشگر پاریس قرون وسطایی (ق۱۵) بود که هم شهری زیبا و از هماهنگی خاصی از نظر معماری و تاریخی برخوردار بود. پاریس این دوره فقط از دو طبقه تشکیل می یافت: یک طبقه آثار رومی و طبقه دیگر آثار گوتیک. اما پاریس عصر حاضر قیافه مشخصی ندارد.
وی در کتاب بی نوایان به بررسی معضلات شهر عصر صنعت می پردازد.
۲٫ جرج زیمل:
زیمل از افکار، کانت، داروین و اسپنسر تأثیر پذیرفته است. وی از طریق رابرت پارک بر جامعه شناسی مکتب شیکاگو نیز تأثیرگذار بوده است.
چهار قضیه اصلی در تمام تحلیل های زیمل دیده می شود:
- اصول شکل (Principle of Form)
- عمل متقابل (Reciprocity)
- فاصله(Distance)
- دوگانگی(Dualism)
او معتقد بود که مشکل انسان ابتدایی غلبه بر طبیعت بود، اما مشکل انسان مدرن تضاد جدید او با محصولات فرهنگی است که خود ساخته است.
در محیط روستایی محرک ها محدود و عادت شده هستند و روان انسان در وضعیت متعادل تری قرار دارد، اما در محیط شهری، محرک ها متنوع، لحظه ای، غیر قابل پیش بینی و خشن هستند و در نتیجه انرژی فکری و احساسی زیادی را طلب می کنند. وی در مقاله مادرشهر (کلانشهر) و حیات ذهنی به بررسی مادرشهر نوین و تأثیرات آن بر بنیاد روان شناختی فرد و فرهنگ انسانی می پردازد.
از دید زیمل مادرشهر محصول مدرنیسم است و تجلیلگاه بالاترین تقسیم کار و اقتصاد پولی است؛ اقتصادی که با عقلانیت، حسابگری، وقت شناسی و دقت،ارتباط نزدیکی دارد.
در مجموع تأثیرات مادرشهر بر انسان در معقولات زیر ارائه می گردد:
- بیتفاوتی و دل زدگی
- نیاز اتکا به عقل،عقلگرایی،دقت و وقتشناسی
- شی وارگی انسان به دلیل اقتصاد پولی و عقلانیت حاکم بر زندگی شهری و کاهش فردیت
- احساس تنهایی،انزوا و خود بیگانگی
- کاهش نظارتها و اجبارهای اجتماعی و وجود آزادی بیشتر در مقایسه با شهرهای کوچک
- تردید و محافظه کاری
اما بسیاری از صفت هایی که زیمل به مادرشهر نسبت می دهد، مختص سازمان کل جامعه و از صفات صنعت گرایی و سرمایه داری مدرن می باشد.
۳٫ اسوالد اشپنگلر:
بنا به گمان او، تمدن های مشرقی، یونانی، رمی و غربی با چرخش حیاتی به خود گسترش بخشید و همچون ارگآن های نباتی حقیقی زندگی کرده اند و مرده اند. به نظر اشپنگلر، زمانی غایی فرهنگ امروزه دیگر وجود ندارد و ما در آسایش مادی تمدن زندگی می کنیم، این بیابان های سنگی که کلان شهرهای دوره صنعتی هستند، گواه بر این مدعاست. تحلیل های او از شهر بزرگ غربی الهام بسیاری از زیمل و نیچه گرفته است و شهر بزرگ را مورد نکوهش قرار می دهد (ضد کلان شهرها) و آن را شهر بی ریشه می خواند. بر خلاف کلان شهرها، شهرهای بسیار کهن که واجد هسته گوتیک بوده اند را مورد ستایش قرار می دهد. وی بر عقیم بودن شهر جهانی تأکید دارد.
۴٫ مارتین هایدگر
هایدگر بر بنیاد (هستن) تأکید می کند و برآنست که از «ماوراء الطبیعه» به عنوان شناخت آنچه «موجود» است در گذرد و به سوی خود «وجود» حرکت کند. در این فرآیند وی از شیوه هرمنوتیک (تأویل) سود می جوید یعنی پدیده ها را از آثار غیر مستقیمش می شناسد.
هایدگر در نوشته هایش در تلاش است تا مفهوم «سکونت» را روشن سازد. در نظر هایدگر مفهوم سکونت مترادف با زیست است که این دو با مفهوم ماشینی «زنده بودن» متفاوت است. برای هایدگر، بسان هر فعالیت حقیقی، سکونت، موجودیت انسان را سبب می گردد. به عبارت دیگر انسان وجودی است که با مفهوم سکونت و زیستن به خود «موجودیت» می بخشد. نظریه «هایدگر» را می توان چون نقدی بر تفکر «لوکوربوزیه» و نظریه های معماری ترقی گرا مورد مطالعه قرارداد. تفکر و نظریه هایی که خانه برایشان ماشین و ابزار است و تصور می کنند که سکونت به یک رابطه مصرفی کاهش پیدا کرده است. این اصول به همان اندازه که در مسکن فردی (خانه) مورد اعمال قرار می گیرد؛ در مسکن جمعی (شهر) نیز بروز می کند.
از نظر هایدگر مسکن چه در شکل فردی (خانه) و چه در شکل جمعی (شهر)، مکان پرورش وجود است که وجود انسانی را “موجودیت” می بخشد. واژه سکونت در ادبیات هایدگر بر خلاف ترقی گرایان به معنای خوشحال بودن، در آرامش بودن و در صلح و صفا زیستن است. نظرات وی در تفکر پسامدرن مؤثر افتاده است.
وی همچنین اعتقاد داشت شهرسازی هنر مکانمند کردن انسان هاست.
۵٫ نیچه :
او مرجع اصلی فلسفی پست مدرنسیت هاست. محورهای فکری نیچه عبارت اند از:
- چیزی به نام عینیت وجود ندارد.
- انتقاد از عقل گرایی ذهن
- هر چه هست تفاسیر انسان هاست با دیدگاه های خاص و متفاوت (نقد مطلق گرایی)
- نیهیلیسم (پوچ گرایی)
- نسبی گرایی
مباحث آموزشی شهرسازی | کارشناسی ارشد شهرسازی | برنامه ریزی شهری | سیر اندیشه ها در شهرسازی | طراحی شهری
منبع: جزوه سیر اندیشه ها در شهرسازی
انتشار مقاله مکتب فلسفه شهری با ذکر منبع بلامانع است.
دیدگاهتان را بنویسید