برنامه ریزی محیط زیست
محیط زیست عبارت است از محیطی که فرایند حیات را فراگرفته و با آن برهم کنش دارد. محیط زیست، از طبیعت، جوامع انسانی، و نیز فضاهایی که با فکر و به دست انسان ساخته شده اند، تشکیل یافته است و کل فضای زیستی کره زمین، یعنی زیستکره (بیوسفر)، را فرا می گیرد.
تردیدی نیست که زندگی انسان اولیه در طبیعت و در تماس مستقیم با آن طی شده است؛ از این رو، برای آن دوران می توان مفهوم محیط زیست و طبیعت را مترادف دانست. لیکن این وضعیت در طول تاریخ دست خوش دگرگونی های ریشه ای شده است؛ انسان به موازات نیازهای خود به دگرگون کردن محیط زیست و شکل بخشیدن به آن مبادرت ورزید، و این تغییر چهره و ساختار محیط تا آنجا پیشرفت که انسان امروزی، بیش از آنچه با طبیعت سروکار داشته باشد و از قبل استفاده مستقیم از فراورده های طبیعی، حیات خود را سامان بخشد، در فضاهایی که ساخته اندیشه و عمل خود او هستند، روزگار می گذراند، از این رو ضروری است که قبل از هر چیز، این پندار را که «محیط زیست» صرفاً به طبیعت و حیات وحش اطلاق می شود، از ذهن خود پاک کنیم.
تقسیم بندی مقوله های زیست محیطی
امروزه مفاهیم محیط شناسی دامنه ای گسترده یافته است، به طوری که تقریباً برای هر نوع فعالیت ذهنی یا عینی آدمی، محیط خاص آن مقوله را مطرح می کنند. از آن جمله می توان محیط روانی، محیط اقتصادی، محیط فرهنگی، محیط سیاسی، محیط آموزشی و بسیاری دیگر از این قبیل را برشمرد. بدیهی است که هر یک از این مفاهیم در جای خود از مشروعیت تامی برخوردارند. اما، در اینجا به خاطر حفظ جنبه های کاربردی مفاهیم محیط زیست، تقسیم بندی سنتی محیط زیست را به کار خواهیم برد. از آنجا که تقسیم بندی از ماهیتی فراگیر برخوردار است، تقسیم بندی خردتر را نیز زیر پوشش قرار می دهد. بر این اساس در مفهوم کلی «محیط زیست». سه نوع «محیط» قابل تشخیص است، که عبارتند از: محیط طبیعی، محیط اجتماعی، و محیط انسان ساخت.
البته باید همواره توجه داشت که تفکیک محیط زیست به محیط های مختلف، صرفاً در قلمرو نظری میسر بوده، و در عالم واقع هرگز محیط های جداگانه ای وجود ندارد. در جهان هستی هیچ پدیده حیاتی نمی تواند به صورت مجرد و فارغ از سایر پدیده های حیاتی بروز کند. از این رو، هرگاه صحبت از محیط های مختلف به میان می آید، همواره باید به این واقعیت توجه کرد که این تقسیم بندی تنها به خاطر ضرورت های عملی (کاربردی) انجام می گیرد.
۱- محیط طبیعی
محیط طبیعی عبارت است از بخشی از محیط زیست که ساخته و پرداخته انسان نباشد. بر این مبنا، جنگل ها، درخت زارها، علف زارها، دریاها، رودخانه ها، و در مجموع کلیه چشم اندازهای طبیعی محیط طبیعی را تشکیل می دهند.
عوامل تشکیل دهنده محیط طبیعی را می توان به دو گروه عوامل بی جان و عوامل جاندار (عوامل غیرآلی و آلی) تقسیم کرد:
الف) عوامل بی جان
۱ـ اقلیم و عوامل اقلیمی؛
۲ـ ساخت زمینشناختی؛
۳ـ منابع آب های سطحی و زیرزمینی؛
۴ـ ساخت خاک شناسی؛
۵ـ ساخت توپوگرافی
ب) عوامل جاندار
۱ـ روش طبیعی؛
۲ـ حیات وحش؛
به این ترتیب در هنگام تحلیل هر چشم انداز طبیعی، باید کلیه عوامل یادشده را مورد توجه قرار داد. البته توجه به این عوامل تنها به معنای شناخت و تهیه آرشیو اطلاعاتی برای هر یک از آنها نیست. در یک چشم انداز طبیعی عوامل نامبرده به صور مختلف با یکدیگر ترکیب می یابند، هر یک دیگری را تحت تأثیر قرار می دهد، و در نهایت واحدی طبیعی را به وجود تنظیم اند که، مثلاً، چشم انداز بیابانی، استپی، کوهستانی، تالابی و مانند اینها نامیده می شود. معمولاً برای بررسی چشم اندازهای طبیعی از علم «اکولوژی چشم اندازهای طبیعی» بهره می گیرند.
آنچه امروزه محیط طبیعی نامیده می شود، هرگز طبیعت ناب، به مفهوم آن چشم انداز ابتدایی نیست که دامنه و عمق دخالت های آدمی در آن تأثیری اندک برجای گذاشته است. امروزه محیط طبیعی چیزی جز بقایای بسیار ناچیز طبیعت ناب. و نیز بخشهایی از طبیعت نیست، که از سوی آدمی مورد بهرهبرداری قرارگرفته و سپس به حال خود رها شده است.مخصوصاً در سرزمینی چون ایران که قدمت زندگی انسان در پهنه آن به چندین هزاره پیش از میلاد می رسد، طبیعت مشکل می تواند بکر و دست نخورده باقی مانده باشد.
۲- محیط اجتماعی
محیط اجتماعی که در مفهوم وسیع تر به آن سپهر اجتماعی می گویند، عبارت است از جامعه ای که انسان در آن زیست می کند، به اضافه نهادهای اجتماعی که امور مختلف جامعه را سازمان می دهند. محیط اجتماعی از خانواده شروع می شود و همسایگان، همکاران، جامعه شهری و روستایی را در بر می گیرد و دامنه آن به ملت و دولت کشیده می شود. هرگاه روابط اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی موجود بین کشورهای مختلف نیز مد نظر قرار گیرد و به این واقعیت توجه شود که هر یک از این روابط می تواند به نحوی بر زندگی جامعه تأثیر گذارد، در این صورت می توان دامنه محیط اجتماعی را بسیار فراتر از مرزهای ملی دانست.
در کشورهای جهان سوم اکثر مسائل زیست محیطی از محیط اجتماعی ناشی می شوند. به عبارت دیگر، در یک ارزیابی کلی از وضعیت زیست محیطی کشورهای جهان سوم، تأثیر محیط اجتماعی بر آن، به مراتب بیش از تأثیر عوامل صرفاً فنی ـ مهندسی محیط زیست است، زیرا، اکثر مسائل فنی ـ مانند تخریب پوشش گیاهی، فرسایش خاک، آلودگی هوا، آب و غیره ـ جملگی نه علت، بلکه معلول برخی ناهنجاری های اجتماعی به شمار می آیند. مثلاً، به علت نیاز به سوخت، روستاییان نا گریز به قطع درختان و بوته هایی می شوند که، روستای خودشان را در مقابل فرسایش خاک و جابه جایی تپه های ماسه ای حفاظت می کند؛ و یا تمرکز جمعیت در شهرها به افزایش مصرف و در نتیجه افزایش آلودگی آب می انجامد.
از این رو، باید بین مسائل زیست محیطی کشورهای صنعتی و کشورهای جهان سوم تفاوتی اساسی قائل شد. در کشورهای صنعتی، مسائل زیست محیطی بیشتر ناشی از پیشرفت فزاینده تکنولوژی و صنعت است. در این کشورها، حتی بسیاری از مشکلات محیط اجتماعی از جمله گسیختگی پیوندهای خانواده، میزان بالای طلاق، افسردگی، میزان بالای مصرف مواد مخدر، داروهای آرامش بخش و مشروبات الکلی، و مانند آنها، مستقیم یا نامستقیم حاصل جدال انسان و تکنولوژی و یا جدال انسان و محیط به شدت «مصنوعی شده»، یا فضای تکنولوژیکی است. مفاهیمی چون «جامعه تکنوکرات و تحت راهبری اهل فن»، «جامعه فراصنعتی» و بسیاری دیگر از این قبیل مفاهیم، برای تبیین وضعیت خاص جوامع صنعتی پدید آمده اند. انسان به عنوان یک پدیده بیولوژیک و برخوردار از قدرت و استعداد سازگاری، که از قوانین زیست شناختی پیروی می کند، حتی اگر هم بخواهد نمی تواند خود را با محیط وسیعاً مصنوعی شده و درعینحال، به سرعت در حال تغییر، انطباق دهد.
لیکن در کشورهای جهان سوم، تخریب و آلودگی محیط زیست، و در کل، عناد ورزی جامعه نسبت به محیط زیست خود را نمی توان محصول عملکرد تکنولوژی پیشرفته دانست؛ تخریب و آلودگی محیط در آنها حاصل پیشرفت صنعتی، خودکاری (اتوماسیون)، مکانیزه شدن کشاورزی و مصرف مواد شیمیایی در این حوزه، و مانند آنها نیست، بزرگترین مشکل زیست محیطی کشورهای جهان سوم، همان «جهانسومی» بودن آنهاست. جهان سومی بودن یعنی فقر، گرسنگی، بیسوادی، بیکاری، کمبود مسکن، بهداشت، خدمات ضروری و جز آنها، خصیصه هایی را که طی بیست سال اخیر به کشورهای جهان سوم نسبت داده اند و کم و بیش در مورد بسیاری از آنها صادق اند، می توان به صورت زیر جمع بندی کرد:
نارسایی های غذایی، گرسنگی آشکار و پنهان و یا گرسنگی مزمن؛
انواع مشکلاتی که جمعیت با آن روبه روست، مانند کمبود مسکن، بیماری های واگیردار و میزان بالای مرگ و میر؛
عدم بهره برداری منطقی از منابع، و به سخن دیگر، هرز رفتن منابع؛
نسبت بالای جمعیت کشاورز به کل جمعیت، با بازدهی کاری بسیار ناچیز؛
صنعتی شدن محدود و ناقص؛ عمدتاً صنایع وارداتی و مونتاژ و وابستگی وسیع و عمیق به کشور مادر؛
رشد انگلی بخش خدمات؛
ضعف در تولید سرانه؛
کثرت بیکاری و رواج کار کودکان؛
نابرابری های اجتماعی؛
ساختارهای اجتماعی و اقتصادی [سنتی]
رشد فزاینده جمعیت؛
کسب آگاهی نسبت به واقعیت فقر.
۳- محیط انسانساخت
« محیط انسانساخت»، یا «محیط مصنوع». به آن بخش از محیط زیست اطلاق می شود که ساخته و پرداخته انسان باشد. محیط انسانساخت را بر حسب زمینه بحث، «محیط فرهنگساخت»، «محیط تفکر ساخت»، و «سپهر فنی»، نیز می گویند. در این میان، به نظر می رسد بهترین مفهومی که می تواند توجه برنامه ریز و طراح را جلب کند، مفاهیم محیط فرهنگساخت و محیط تفکر ساخت باشد.
قدرت تفکر و خلاقیت همان استعدادی است که در طول تاریخ تطور فضای زیست، انسان را در راه تفوق بر بسیاری از نیروهای طبیعت یاری کرده است. اما چگونه فکر کردن، ساختار فکری و نحوه عینیت بخشیدن به آنچه انسان درباره آن اندیشیده است، خود در یک نظام فرهنگی خاص شکل گرفته، و ریشه در تاریخ و فرهنگ چندین و چند هزار ساله هر جامعه یا محیط اجتماعی ـ فرهنگی یک سرزمین دارد. در اینجا منظور از فرهنگ عبارت است از: «شیوه فکری، اعتقادی و زندگی اعضای یک گروه از مردم و شیوهای که مبتنی بر آن، کارها را به انجام می رسانند.» هر فرهنگ عبارت است از کالبدی سازمان یافته یا قالب ریزی شده از مفاهیم قراردادی. مفاهیم قراردادی به معنای مجموعه کامل قوانین، اعتقادات و معیارهایی است که گروهی از مردم با آن زندگی میکنند. این مفاهیم خود را در هنر و پدیدههای دیگری مینمایانند که ممکن است آدمیانی آن را بیافرینند و یا به انجام رسانند.
این مفاهیم از طریق سنت ها، از نسلی به نسل دیگر به حیات خود ادامه می دهند. آنها در حقیقت چیزی هستند که گروه های انسانی متفاوت را از هم متمایز می کنند. بنابراین، هرگاه بپذیریم که آنچه انسان ساخته است، اعم از روستا، شهر، شبکه راه ها، واحدهای صنعتی و غیره، جملگی محصول فکر و فرهنگ آدمی است، پس باید این واقعیت نیز پذیرفته شود که این فرهنگ و بینش برنامه ریزی و طراحی است که چگونگی سازمان دهی محیط های انسانساخت را در ابعاد و مقیاس های مختلف تعیین می کند. بر این اساس از طریق مشاهده و بررسی محیط های انسانساخت در یک سرزمین می وان به بینش و فرهنگ برنامه ریزی در آن سرزمین پی برد. پس، امروزه ساخت و بافت محیط های انسانساخت ما هرگونه که هست ـ چه در ستیز با انسان و محیط زیست و یا در سازگاری و الفت با آن ـ چیزی جز محصول فرهنگ برنامه ریزی و طراحی ما نیست.
تا زمانی که انسان اسکان یافته برای گذران زندگی خود با طبیعت و منابع طبیعی سروکار داشت، به طور غریزی و یا تجربی، توان و قابلیت محیط را رعایت می کرد. این انسان به طور تجربی آموخته بود که، مثلاً، هرگاه در مکانی آب فقط برای ده خانوار وجود دارد، در آنجا بیست خانوار نمی توانند استقرار یابند، و هرگاه مرتعی فقط برای صد رأس دام کفایت می کند، دویست رأس دام را نمی توان در آن به چرا برد. در این صورت، جمعیت در محیط پخش می شد. به عبارت دیگر، توان محیطی، حداکثر تراکم جمعیت در یک فضای معین را تعیین می کرد. این همان مکانیسمی است که عشایر کوچ رو ایران در گذشته از آن پیروی می کردهاند؛ به این ترتیب که، در تعیین بعد مال (واحد اقتصادی متشکل از چند خانوار)، تعداد دام و ظرفیت مرتع، از جمله عوامل مهم به شمار می آمدند، یعنی، در صورت کثرت دام و یا ضعف مرتع، ناگزیر از تعداد خانوارهای تشکیل دهنده مال کاسته می شد. اما هرگاه این محدودیت برطرف می شد، تعداد خانوارهای مال نیز می توانست مجدداً افزایش پیدا کند.
اسکان بشر، و به موازات آن فاصله گرفتن تدریجی انسان از طبیعت، بسیاری از خصلت های دوراندیشانه را در انسان از بین برد. انسان به مرور زمان قوانین طبیعت را، که به مدد فراگیری آن به انسان ابزارساز و تولید کننده تبدیل شده بود، فراموش کرد، و بدون توجه به این قوانین در نیل به خواسته های خود، به سازماندهی محیط پرداخت. در این حالت، نقش تعیین کننده طبیعت در مورد چگونگی توزیع جمعیت و استفاده از زمین، از آن سلب و به امکانات فنی تفویض شد. در اینجا، چیزی که باید مورد انتقاد قرار گیرد، نه تکنولوژی به طور اعم، بلکه نحوه استفاده از آن است.
در مورد کشورهای جهان سوم، نکته قابل توجه دیگری نیز وجود دارد و آن ضرورت تمیز بین تکنولوژی سازگار و تکنولوژی ناسازگار با محیط است. در اینجا، منظور از تکنولوژی، مفهوم عام آن، یعنی علم شناخت فنون یا تکنیک هاست. بر این مبنا، می توان از تکنولوژی آموزشی، تکنولوژی شهرسازی، تکنولوژی برنامه ریزی، و غیره سخن گفت. شکل گیری تکنولوژی در یک زمینه خاص، همواره در قالب یک نظام اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و زیست محیطی مشخص تحقق پیدا می کند. تکنولوژی کشورهای صنعتی نیز ـ که غالباً الگوی جهان سوم قرار می گیرند ـ از مرحله احساس نیاز به نوعی تکنولوژی، تا مرحله عینیت بخشیدن به آن، دقیقاً مطابق نیازها، ضرورت ها و اجبارهای حاکم بر همان کشورها، شکل می گیرد.
در این حالت به فرض وجود برخی ناهماهنگی ها در ساخت تکنولوژی جدید، طراحانی که خود مبتکر تکنولوژی جدید بوده اند، خود می توانند نقایص احتمالی آنها را رفع کنند. لذا، هیچ ضرورتی وجود ندارد که فن شناسان (تکنولوژیستها) کشورهای صنعتی فعالیت های خود را در جهت رفع نیازهای ملیت های جهان سوم و یا تحلیل آثار اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و زیست محیطی انتقال نوعی تکنولوژی به جهان سوم متمرکز کنند. دقیقاً در همین لحظه است که بحث تکنولوژی ناسازگار با محیط زیست (محیط طبیعی، اجتماعی، انسانساخت) مطرح می شود، زیرا هیچ دلیل قانع کننده ای وجود ندارد که بر پایه آن، تکنولوژی برنامه ریزی، تکنولوژی شهرسازی، تکنولوژی آموزشی و مانند آنها، که در کشور صاحب تکنولوژی خوب عمل کرده اند، در ایران نیز به همان نحو عمل کنند؛ مثلاً، معماری به اصطلاح «مدرن» ایران هم سرمایه بر و هم انرژی بر است؛ نظام آموزشی و بهداشتی ما نیز هم سرمایه بر است و هم فاقد کارایی مورد نیاز. شاید بهترین شاهد برای عدم کارایی، واحدهای صنعتی وارداتی باشند که به ندرت قادرند با حداکثر بازدهی خودکار کنند.
این همه را می توان تحت عنوان «تطبیق تدریجی با محیط» تحلیل کرد: جورج ویلیام پدیده «تطبیق تدریجی با محیط» را در مورد شهرهای جهان سوم به کاربرده است؛ به گفته وی: «آنچه روشن و غیرقابل انکار است، تعلق شهر عقب مانده به کشور عقب مانده است و بالعکس. تأثیر این تعلق به حدی است که حتی تأسیسات و ظواهر مدرن این شهرها، که اکثراً از شهرهای کشورهای صنعتی تقلید می شوند، به مرور زمان تغییر وضع داده و به حالت تأسیسات خاص شهرهای عقب مانده در می آیند.» باید اذعان داشت که، مفهوم «تطبیق تدریجی با محیط» را می توان در مورد سایر تکنولوژی های وارداتی نیز صادق دانست؛ کاهش بازدهی واحدهای صنعتی را می توان به نوعی تطبیق تدریجی با محیط و فرهنگ صنعتی جامعه ایران تعبیر کرد. به همین ترتیب می توان آپارتمان سازی و فرهنگ آپارتمان نشینی، استفاده از فضاهای پیرامون بزرگراه ها به عنوان فضای مسکونی، صنعتی، کشاورزی، و نیز تبدیل فضای داخل شیدر بزرگراه را به فضای سبز برای گذران اوقات فراغت، و بسیاری دیگر از این قبیل را به پدیده تطبیق تدریجی با محیط تعبیر کرد.
مباحث آموزشی شهرسازی | کارشناسی ارشد شهرسازی | برنامه ریزی منطقه ای
منبع: جزوه سیر اندیشه ها در شهرسازی و مبانی برنامه ریزی شهری ، منطقه ای و مدیریت شهری کیمیا فکر بزرگ
انتشار مقاله برنامه ریزی محیط زیست با ذکر منبع بلامانع است.
دیدگاهتان را بنویسید