لوئیس مامفورد Lewis Mumford (1990-1895)
لوئیس مامفورد Lewis Mumford ، متفکر و شهرساز بزرگ قرن بیستم، اندیشمندی است که شهرت وی بیشتر به واسطه دیدگاه انسانگرایانه و بشر دوستانه ای است که در آثار خود ارائه داده است. وی مورخ تمدن بشری ،متخصص عصر ماشین، متخصص و کارشناس شهرهای متروپلیتن و واضع نظریه های جوهری در جغرافیای شهری است. مرید و پیرو پاتریک گدس بوده و مانند گدس، شهر را مکان حساس عصر ما می داند، او برای مسئله شهرسازی همه ابعاد فرهنگی و تاریخی اش را منظور می دارد و از اینکه مسئله را تنها در چارچوب فنی می بیند، اجتناب می ورزد.
او همواره در زندگی طولانی و پر ثمرش، تلاش زیادی برای انتشار و خلق راه هایی جهت ایجاد قواعد عقلانی و معنوی در معماری، مطالعات شهری، ادبی، تاریخ، جامعه شناسی، باستان شناسی، روان شناسی، و انسان شناسی نموده است. شمار بسیار زیاد کتب و مقالات متعدد وی، دلیل بر این مدعاست.
تاریخ، اخلاق معنویات، تمدن و شهر زمینه های فکری لوئیس مامفورد را شکل می دهند. از دیدگاه تاریخی معتقد است: «بدون یک کنکاش دقیق تاریخی، ذهن ما توان لازم را برای برداشتن گامی جسورانه در آینده نخواهد داشت» وی همچنین ، شرط دستیابی به شخصیت والای انسانی را، ارزش همسان بین زندگی ماشینیی و اخلاقیات و معنویات می دانست و از دیدگاه مامفورد ، شهرهای امروز به قدری آشفته و بی نظم هستند که انسان را دچار بار اضافی کرده و باعث آسیب پذیری او می گردد. شهرهای جدید، دارای نظمی خشک بوده و در خور انسان نمی باشند. مهم ترین دستاورد صنعت در شهرها، اصول بهداشتی بوده است.
او شهر گذشته را به واسطه داشتن وحدت بصری که شیرازه زندگی اجتماعی را به وجود می آورد، می ستاید. لوئیس مامفورد اعتقاد داشت : تنها یک هنر عالی وجود دارد و آن هنر انسان شدن و هر آنچه که انسانیت را به کمال رساند، شایسته عنوان « هنر» است و در غیر این صورت « هنر» نام نمی گیرد.
لوئیس مامفورد نخستین کتاب خود به نام داستان آرمان شهر را در ۱۹۲۲ تحریر نمود و نخستین کار حرفهای خود همراه با هنری رایت و کلرنس اشتاین با تأسیس «گروه برنامه ریزی منطقه ای» برای مسکن نیویورک و شورای برنامه ریزی منطقه ای آغاز نمود. بیشتر کارهای وی پس از این فعالیت، به بررسی و نقد برنامه ریزی منطقه ای و شهری متمرکز شده است که در این راستا می توان به همکاریی با «گروه برنامه ریزی منطقه ای» در برنامه ریزی فضاهای سبز سانی ساید (۱۹۲۳) و کمک به برنامه ریزی منطقه ای ردبرن در نیوجرزی (۱۹۲۸) اشاره نمود.
لوئیس مامفورد از یک سو در جستجوی عوامل تأثیرگذار بر زندگی شهری بود و از سویی دیگر پدیدههای فناورانه آن زمان را که در حال رشد و نمو بود بررسی می کرد و از این رو در نوشته ها و دیدگاه های خود توجه و تأکید ویژه ای بر پدیدههایی چون فن و فناوری داشت و دیدگاه های مهمی را در این زمینه ارائه داد. زندگی لوئیس مامفورد سرشار از افتخارات بود. چندان که در ۱۹۸۶ نشان بنجامین فرانکلین را از «انجمن پادشاهی هنر» دریافت نمود. کتاب شهر در تاریخ لوئیس مامفورد در ۱۹۶۱ بهترین کتاب سال جهان شناخته شد و چند سال بعد مامفورد نشان جهانی نویسندگی را برای همین کتاب گرفت (۱۹۷۲). شهر در تاریخ به بسیاری از زبان های جهان ترجمه و شش فیلم مستند بر پایه آن ساخته شد.
با نگاهی بر نگرش و دیدگاه لوئیس مامفورد ، می توان سه دوران را باز شناخت.
الف) دوره نخست:
در این دوره که مصادف با جنگ جهانی اول (۱۹۱۸-۱۹۱۴) و دوران جوانی وی می باشد. مامفورد بیشتر آرمان گرا و علاقه مند به کارهای هنری و معماری بود.
ب) دوره دوم:
از آنجا که کار اصلی لوئیس مامفورد، نویسندگی و نقد دیدگاه های اجتماعی –فرهنگی بود، توجه ویژه به مفهوم و پدیده شهر به عنوان یک نهاد اجتماعی داشت.از این رو بیشتر فعالیتهای او در این دوره، بر مسائل شهر به ویژه برنامه ریزی منطقه ای و شهری – بیشتر در زمینه جامعه شناختی شهری متمرکز بود.
ج) دوره سوم:
دوره سوم، دورانی است به ارائه نظریههایی درباره پدیده فن و فناوری، تأثیر آن بر رابطه های اجتماعی مردم و تأثر از آن می پردازد و بخش بسیار مهم دیگر از آن، معطوف به کارهای علمی و پژوهشی است که با نوشتن کتاب شهر در تاریخ آغاز می شود.
لوئیس مامفورد به درستی نشان داد که چگونه حضور نهادهای اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی در گذر تاریخ، در قالب عناصر کالبدی- فضایی هویدا می شوند. او بیش از همه چیز شهر را در فرآیند تاریخی آن بررسی کرد: اجزاء و کارکرد هر دوره را با مشاهده و استفاده دقیق از هرگونه اثر تاریخی، هنری، فرهنگی و فضایی مشخص ساخت و آن را با انسان ارگانیک پیوند داد. پافشاری او بر این شیوه مطالعه تاریخی شهر، به دلیل این باور بود که گذشته ما را رها نخواهد کرد و اگر زمانی را صرف بازنگری گذشته نکنیم، بینش کافی برای درک امروز و چیرگی بر آینده نخواهیم داشت. بر پایه چنین تفکراتی بازگشت به هر الگویی منتفی می شود که در این حالت ما دارای یک نمونه ازلی نیستیم بلکه به تعداد شهرها، موارد ویژه ای خواهیم داشت.
لوئیس مامفورد در تشریح این موضوع، شهر را بیشتر از دو بعد آن- پوسته و هسته یا ظرف و مظروف- بررسی می کند. در بعد فیزیکی، شهر جایی است ثابت برای استقرار آدمی و درون مایه اجتماعی آن: مقصدی است که انسان سر انجام برای رفع نیازهایی فنی و زیستیی و داد و ستدهای اجتماعیی، آن را برگزیده است و در آن به فعالیت می پردازد.
از دیگر سو، ظرف یا پوسته هر شهر باید آن قدر انعطاف داشته باشد که بتواند کنش و واکنش های جامعه را بر تابد و به پرورش مدنیت کمک کند. شهر هر زمان لازم باشد باید پوست بیندازد و پوسته نو، باید در خور محتوای متفاوت، در زمان و مکان آن باشد. از دید مامفورد این رابطه ظرف و مظروف، مستقیم، پیوسته و مداوم است. او برای دگرگونی جامعه شهری کنونی نخستین گام را خودسازی انسان می دانست و معتقد بود که با بازسازی مثبت انسان و با ژرف اندیشی در جوهره او، تمدن ما از نابودی نجات می یابد.
از دید لوئیس مامفورد، شهر را نباید تنها جایی برای تجارت و حکومت دانست، شهر نهادی است برای ابراز و تحقق شخصیت نوین انسانی؛ یعنی یک انسان جهانی، تا دیگر میان انسان و طبیعت، شهری و روستایی، شهروند و بیگانه تمایزی وجود نداشته باشد. به عبارت دیگر شهر باید نهادی برای مهرورزی باشد و بهترین اقتصاد برای شهر توجه و مراقبت از انسان و فرهنگ او فرض شود. از دید لوئیس مامفورد، جامعه شهری نه منحصر به محتوای جمعیتی آن است و نه به پوسته و اندام فیزیکی محدود می شود. او اصل مطلب را در پویایی، تحول و تغییر شکل جامعه مدنی برداشت می شود- شهر از دید مامفورد دارای همان معنایی است که از جامعه مدنی برداشت می کند-شهر در واقع دستگاه خودکار «فرهنگ سازی» است. چنانکه می گوید:«شهرها محل تجلیلات روح بشری اند»
او به حق پویایی جامعه مدنی را در تعامل شهر و روستا جستجو می کرد: از دید بوم شناسی، شهر و روستا یک واحد به شمار می آیند؛ اگر یکی بتواند بدون نیاز به دیگری به زندگی خود ادامه دهد، این باید روستا باشد نه شهر؛ کشاورز است نه شهرنشین.
به طور کلی لوئیس مامفورد بر همبستگی اجتماعی و روابط دو سویه چهره به چهره ، تحرک فردی ، اهمیت ابعاد زیبایی شناسی و وحدت با نیروهای طبیعی در شهر تأکید داشت. او الگویی برای شهر ارائه نمی داد اما نکاتی را در نظر می گرفت که در برنامه ریزی برای شهرها کارایی بسیار دارد. تأکید او بیشتر در پیوند مزایای شهر و روستا بود و حتی فناوری مدرن را برای از میان بردن شکاف میان شهر و روستا را لازم می دانست. و بر نظر ابنزر هاوارد مهر تأیید گذاشت و هدف وی از آمیختن مزایای شهر و روستا را می ستود. او معتقد بود که ساختار شهر مدرن تا اندازه ای توانسته به مسائل جامعه غربی پاسخ دهد. وی بر این نکته پا می فشرد که برنامه ریزی شهری باید به روابط ارگانیک (به طور کلی مفهوم ارگانیک به معنای رشد طبیعی و خود نظم ده در تداوم با زمان و مکان، درست مانند تن آدمی) میان مردم و فضای زندگی مردم اهمیت بدهد.
مفهوم ارگانیک محور اساسی درک عقاید و نظرات لوئیس مامفورد درباره شهر است. مامفورد مفهوم نظم ارگانیک را جامعه ای منسجم و برخوردار از سازگاری کامل زندگی فردی درون جامعه شهری تعریف می کرد. در چنین جامعه ای همه فعالیت ها به سوی اهداف همگانی گرایش می یابند و در رویاروی با منافع ساده شخصی قرار می گیرند. «انسان ارگانیک» نیز شخصیتی متعادل است که در کنش متقابل با همه بخش های محیط شهری و طبیعت باشد. مامفورد می گفت که هیچ برنامه ریزی ارگانیکی درباره شهر نمی تواند یک بار برای همیشه و برای همه طرح شود، بلکه برای تکامل خود به زمان نیاز دارد و در عمر تنها یک نسل تحقق نمی یابد.
به طور کلی لوئیس مامفورد معتقد بود که نوع بشر باید نخستین و اساسی ترین بحث مورد توجه در برنامه ریزی شهری باشد بر این پایه، در همه نوشته هایش به دنبال اشاعه جنبه انسانی در برنامه ریزی شهری بود. جدا از نگاه انسانگرایانه وی به برنامه ریزی شهری، اگر نوشته های مامفورد را که در ۳۰۰ مقاله و ۱۴ کتاب آمده است-مطالعه کنیم، در فلسفه برنامه ریزی شهری او به سه محور فکری مهم بر می خوریم:
۱) طبیعت گرایی ۲) تکامل گرایی ۳) انسان گرایی
مامفرد مانند همه اندیشمندان مکتب اکولوژی/بوم شناسی، پیشرفت تمدن بشر و توسعه اجتماعی- اقتصادی جوامع انسانی را به صورت «چرخه زندگی» تحلیل می کرد، یعنی توسعه را نه به شکل مستقیم، بلکه منحنی وار می دانست.
درون این چرخه زندگی، در جوامع بشری چهار دوره مانند چهار فصل قابل شناسایی است:
۱٫دوره بهار یا دوره گل دادن کار توسعه؛
۲٫دوره تابستان یا دوره بار نشستن توسعه؛
۳٫دوره پائیز یا دوره پژمردگی تدریجی توسعه؛
۴- دوره زمستان یا دوره توقف توسعه
پل گودمن در بررسی آثار مامفورد از دید اعتقادات سیاسی، او را یک آنارشیست اجتماعی (برای باور به تعاون و همیاری میان انسان ها) می داند. گودمن می گوید: مامفورد بر همیاری مردم، معیارهای انسانی ، خانواده، محله و گروه های کوچک تأکید می کند – باوری که در مکتب آنارشیسم اجتماعی نیز مطرح می شود، یعنی همیاری مردم و حذف هرگونه اقتدارگرایی و قدرتطلبی – با وجود این، شهر آرمانی در آثار لوئیس مامفورد، شهر بزرگی است که دارای هماهنگی در سلسله مراتب سیاسی فناوری ارتباطی، یکپارچگی کارخانه ها و سیستم های حمل و نقل است.
او به توازان و تعادل، بیش از «کوچک بودن» معتقد بود. لوئیس مامفورد انسانگرا بود؛ زیرا اعتقاد داشت دنیای ما دارای چنان منابعی است که رفاه اجتماعی همه افراد بشر را تأمین می کند و برنامه ریزان باید به جای راه های غیرانسانی سوداگری جهانی، با تفکر و اندیشه به ایجاد محیط گرم و صمیمانه اجتماعی، میان مردم بپردازند، همه ناملایمات بشری از حکومت های خودکامه سرچشمه می گیرد. مامفورد با گرایش به چپ آمریکایی، موجب پیدایش «احزاب سبز»در اروپای غربی شد و برای سالم سازی محیط های شهری،ارائهی حمل و نقل ارزان قیمت و ایجاد دبیرستان، دبستان، درمانگاه و بیمارستان های رایگان و ارزان قیمت را پیشنهاد کرد و بر ساخت باغ شهرها، ایجاد تعادل در میان فناوری مناسب و انسانی پافشاری نمود.
به طور کلی نظرات مامفورد درباره مطالعات شهری و ناحیه ای، ترکیبی از زیست گرایی ارسطویی و عقاید پاتریک گدس و دیگر طبیعت گرایان تکاملی است. مامفورد در دیدگاه های خود درباره معماری و شهرسازی، بر نگرشها و فعالیت های کسانی چون لوکوربوزیه انتقاد می کرد. وی لوکوربوزیه را به خاطر تحمیل شرایطی که ساکنان شهر ناچار بودند به سختی خود را با آن همساز کنند، محکوم میکرد، تا جایی که پروژه مجموعه مسکونی مارسی اثر لوکوربوزیه را «حماقت مارسی» می نامیدند. وی در آرزوی شهری بود که شهری تر و هم روستایی تر از شهر ترقی گرایان باشد. او فضای شهری را فضای اجتماعی تعریف می کرد که هویت آن در همخوانی با هدف های انسانی و اصول زیبایی شناختی معنا پیدا می کند و بر این پایه، وی فضاهایی چون میدان و خیابان که مطابق با اصول زیبایی شناختی و نه معیارهای فنی –عملکردی، و عامل ایجاد روابط اجتماعی باشند را فضاهای انسانی و جاهایی چون اتوبان ها را فضاهای ضد انسانی می دانست. او معتقد بود که رفتن از تراکم و تمرکز مادر شهری به سوی پراکندگی منطقه ای را تنها از راه ساخت شهرهایی تازه، به صورت جوامع متوازن در مقیاس گسترده می توان تحقق بخشید، نه با پرداختن به آبادی های حومه ای.
به طور کلی لوئیس مامفرد انگارهای هنری رایت از «شهر متوازن» را گسترش داد و آن را به «منطقه متوازن» که با سنجیدگی تمام در قالب اثری هنری آمده بهبود بخشید. وی برای جلوگیری از تراکم و تمرکز مادر شهری مفهومی به نام «اتوپیای منطقه» – خصوصاً برای شهرهای آمریکایی – پیشنهاد کند. او درباره برنامه ریزی منطقه ای به راهبردها و راهکارهایی زیادی پرداخت. تا آنجا که وی را متخصص و کارشناس کلان شهرها می نامند. (شهرهای مترو پلتین)
لوئیس مامفورد مفهوم فن/ تکنیک را گسترش می دهد و مفاهیم زیر را تبیین می کند؛
مگاتکنیک/کلان فن
او معتقد بود که فناوری مدرن-کلان فن- فرآورده های پایا را محدود می کند و کیفیت محصولات و فرآوردهها بیشتر بر پایه شیوه های کاربرد و بر اساس مد و تغییرات تکرار شونده است که بدون یاری تبلیغات فریب دهنده پیوسته، به آهستگی به سطح پایینی از تقاضا خواهد رسید.
بیوتکنیک/زیست فن
مامفورد در یک مدل ارگانیکی از فناوری در برابر کلان فن، مفهوم زیست فن را ارائه داد. او معتقد بود که سیستم های ارگانیک خودشان را بر موازین کیفی، فراوانی، وسعت و آزادی از انبوه و ازدحام و معیارهای کمّی سوق می دهند.
-پلی تکنیک /چند فنی در برابر مونو تکنیک/تک فنی
مامفورد در کتاب فنون و تمدن، فناوری را دارای دو بخش می دانست؛ پلی تکنیک و مونو تکنیک
او چند فنی را مجموعه ای از شیوه های مختلف فناوری می دانست که درون شبکه ای واحد، مسائل و مشکلات مردم را از میان بر میدارد. وی همچنین تک فنی را گونه ای از فناوری می دانست که در مسیر خود و تنها در راستای پیشرفت خود گام بر می دارد و حتی به مردم تعرض می کند.
-مگا ماشین/کلان ماشین
مامفورد همچنین روی سازمان ها و تشکیلات بزرگی در دوره های و شرایط کلان ماشین که انسان را به عنوان بخشی از یک ماشین می دانند بحث کرده و معتقد بود که ساختن اهرام، امپراتوری رم و ارتش جنگهای جهانی نیز نمونه ای از چنین کلان ماشین ها هستند.
بر این پایه، لوئیس مامفورد تمدن انسانی را به سه دوره تاریخی تقسیم کرد:
-ائوتکنیک / آغازه فنی-سده های میانی
-پالئو تکنیک / دیرینه فنی-انقلاب صنعتی
-نئو تکنیک / نو فنی- دوران متأخر و کنونی
همچون بین هنر و فن تمایز قائل می شود، به نظر وی هنر، به بیان احوال درونی انسان و تحکیم پیوندهای اجتماعی پرداخت :«هنر بیان عشق است و فن تجسم قدرت، هنر ذهنی است اما فن عینی، هنر اندامواره است و فن، ماشینی و مکانیکی؛ کندوکاو در شخصیت ، قلمرو هنر است وچیرگی بر طبیعت، هدف فن»
بنابراین در یک جمع بندی کلی، لوئیس مامفورد توجه به مقیاس انسانی در شهر، وجود فضاهای آزاد در محیط شهری، جلوگیری از تراکم بیش از حد جمعیت برخورداری از کیفیت های انسانی را لازمه شهرهای امروز می دانند و این راستا باغشهر هاوارد را می ستاید.
مباحث آموزشی شهرسازی | کارشناسی ارشد شهرسازی | برنامه ریزی شهری | سیر اندیشه ها در شهرسازی | طراحی شهری
منبع: جزوه سیر اندیشه ها در شهرسازی
انتشار مطلب لوئیس مامفورد با ذکر منبع بلامانع است.
دیدگاهتان را بنویسید