آغاز تحولات و مدرنیته در مرحله گذار از جامعه سنتی به جامعه صنعتی (سده های ۱۶ تا ۱۸- رنسانس تا انقلاب صنعتی)
انسان سده میانی با این باور که سرنوست و تاریخ بشر از پیش در آسمان تکوین یافته است، هرگز گمان نمی برد زمانی فرا رسد که قدرت بشری سرچشمه همه دگرگونی ها شود. رنسانس عصری بود که انسان بر مسند قدرت تکیه زده و تجربه سرشکستگی و شکست از طبیعت را پشت سر گذاشت. عزت نفس بر اندیشه گناه نخستین چیره شد و در سایه آن ایمان به خود، بالیدن گرفت. این دگرگونی از تفکری مایه می گرفت که بعدها آن را انسان محوری و یا امانیسم نامیدند. رنسانس زائیده نگاه اومانیستی انسان به هستی و نیز برداشتی از مدرنیته است.
مدرنیته را با ستون انسان محور، یکی می دانند و اومانیسم را الگوی رفتاری مدرنیته می شناسند. پس دور از واقعیت نیست اگر آغاز روزگار مدرن را با شکل گیری نگاه اومانیستی پس از رنسانس در میان انسان ها همزمان بدانیم.
فلاسفه بسیاری از دکارت گرفته یا کانت در فرایند شکل گیری مدرنیته و انسان مدرن دخیل بوده اند.
فرایند تکوین مدرنیته و انسان مدرن را می توان در چند محور زیر خلاصه کرد؛
- موضع انسان در جهان پس از رنسانس تغییر کرده است و همان گونه که از زمان کپرنیک زمین به دور خورشید می گردد، با دکارت نیز “سوژه مدرن انسان“، مرکز کائنات می شود و اومانیسم شکل می گیرد.
- عقلانی سازی برآمده از فلسفه دکارت (با جمله می اندیشم ، پس هستم) و فیزیک گالیله به قلمروهای دیگر زندگی انسان از جمله سیاست نیز گسترش می یابد و با ظهور مدرنیته جامعه رفته رفته از همه قید و بندهای ماوراءالطبیعه رها می شود.
- واقع نمایی برآمده از اندیشه های خرد باوران و تجربه باوران جریان جدیدی را در اندیشه های انسان ها رقم می زند.
- فناوری: شاید بتوان آن را شکل نمادین آزادی مدرنیته یعنی سرور و مالک طبیعت گشتن دانست. فناوری افسون قصه های کهن را زایل نمود و اوهام او را از بین برد.
- شکل گیری فرد در مدرنیته به مانند چهره اصلی جهان مدرن ، به عبارت دیگر مدرنیته را می توان نظام اندیشه ها و ارزش هایی دانست که به پیدایش فرد باوری در جهان مدرن انجامیده است.
- با کانت عصر مدرنیته رسماً آغاز می شود. کانت بارها از “انسان ها” و ” انسانیت” نام برده تا نشان دهد روشنگری رستگاه آدمی و آغاز گر رهایی همه انسان هاست.
شاید این جمله کانت بهترین نحو اصل انسان مداری و خردورزی مدرنیته را بیان می کند: «به خود جسارت بده و پروای آن را داشته باش که عقل و فهم خود را بکار گیری» .
تفکرات این عصر چون ضربه هایی بود که باعث جهش برژوازی علیه مطلق گراییهای نظام فئودالی شد و موجب شد تا برژوازی به سوی پاس داشتن دو اصل «استدلال» و «خرد» جهت گیری کند.
روشنگری ریشه در اومانیسم (انسان گرایی) و رفرماسیون (اصلاح دینی) عصر رنسانس و فلسفه های راسیونالیستی (خردگرایانه) قرن هفدهم یعنی تفکرات اشخاصی چون فرانسیس بیکن، رنه دکارت، جان لاک و لابینتس داشت.
هگل اولین فیلسوفی بود که بین دو جهان سنتی و مدرن صراحتاً تفاوت قائل شد و خصوصیات هر یک را مشخصاً تبیین نمود. هگل در مورد روشنگری می گوید:« جنبش روشنگری حرکتی بود فرهنگی که زمینه چیرگی خرد انتقادی و مفهوم جدید آزادی و فردیت را آغاز نمود. روشنگری مشعل عقلانیت جدید از راه مردم قرار دارد» .
در یک جمع بندی ساده می توان شعارهای عصر روشنگری را در مقابل عقاید دوران فئودالی ملاحظه کرد. خرد در مقابل خرافات، آزادی در مقابل قیدهای مذهبی و اجتماعی چون کاتولیسم و فئودالیسم، برابری ذاتی در مقابل اجتماعی بر اساس خون و تبار ، قانون مندی ها در مقابل دگم ها (جزئی گرایی و اصول خدشه ناپذیر کلیسا و قضا و قدری فکر کردن) و نسبی گرایی در مقابل مطلق گرایی.
تحولات در حوزه معماری و شهرسازی
در مرحله گذار از جامعه سنتی به سرمایه داری ، در حالیکه جمعیت افزایش می یافت، چگونگی توزیع آن نیز به علت دگرگونی های اقتصادی در فناوری، در سطح منطقه دست خوش تغییر می شد. این دگرگونی ها به شکلی قهر آمیز موازنه قدیمی میان شهر و روستا را در هم می شکند و تشنجات تازه ای پدید می آورد.
در شرایط جدید، دیگر شهرسازی باروک پاسخگو نبود. تا آن زمان شهر آنچنان آرام تغییر می کرد که می شد در هر برهه آن را برای مدتی نامعلوم ثابت فرض نمود و با اقتدار به آن شکل معمارانه ای دقیق داد که در عین حال بتواند با انعطاف لازم و بدون هیچ گونه تغییری افزایش های قابل پیش بینی آینده را نیز جذب نماید. بنابراین از ۱۷۰۰ به بعد درحالیکه معماری به سهم خود موفق گردید در طرح فضاهای یادمانی و باشکوه و در هماهنگ کردن مناظر شهری و یا طبیعی به نهایت ظرافت خود برسد، همبستگی های لازم اجرایی و همچنین قدرت در تأثیرگذاری قاطع بر بافت شهری با اتکا به آن قبیل وسایل تقلیل می یافت. البته هنوز بر اساس سنت کلاسیک و باروک فضاهایی در انگلستان ساخته و یا بهسازی می شد و سعی بر آن بود تا تقارن و وحدت شکل، از وسیله ای برای کنترل ساختمانی به وسیله ای برای کنترل منظر شهری تبدیل شود. اما این اقدامات چنان محدود و مربوط به اعیان نشین بود که نمی توانست گسست آنها را ا ز مسائل جدید شهر پنهان دارد. درحالی که برژوازی ثروتمند در فضاهای زیبا تجمع می یافتند، محله های نکبت بار به صورتی فشرده و بدون وقفه گسترش می یافت و نابسامانی های بهداشتی آنها سراسر شهر را دست خوش بحران کرده بود. رویکرد و روش های جدیدی لازم می بود تا بتوان با بحران های جدید دست و پنجه نرم کرد.
مباحث آموزشی شهرسازی | کارشناسی ارشد شهرسازی | برنامه ریزی شهری | سیر اندیشه ها در شهرسازی | طراحی شهری
منبع: جزوه سیر اندیشه ها در شهرسازی
انتشار مطلب آغاز تحولات و مدرنیته در گذار از جامعه سنتی به جامعه صنعتی با ذکر منبع بلامانع است.
دیدگاهتان را بنویسید