پاتریک گدس (۱۹۳۲-۱۸۴۵) پدر برنامه ریزی شهری
پاتریک گدس Patrick Geddes زیست شناس اسکاتلندی ، شاگرد «تی،اج،ماکس لی»، او ابتدا استاد گیاه شناسی بود. سپس به بررسی آینده اجتماعات انسانی از دید تحول گرایانه پرداخت. در این زمینه که افق در مقابلش باز بود، به خصوص با توجه به آثار جغرافیدان فرانسوی و «لوپله» جامعه شناسی ، عمیقاً به شهرسازی علاقه مند گردید. به این منظور او لزوم بازگشت به یک بررسی همه جانبه مقدماتی را یادآور شد.
مفاهیم شهرسازی یا انتقاداتی که امروز سنتی گشته اند از پاتریک گدس به جای مانده است. مفاهیمی از قبیل:
شهر – منطقه (Conurbation): این واژه توسط پاتریک گدس برای نامیدن مجموعه های زیستی شهری ابداع شده است که تحت تأثیر و کشش یک شهر بزرگ منطقه را اشغال می کنند.
نظریه وحدت شهر و محیط طبیعی آن
پارتیک گدس تأثیری عمیق در اجرای باغ شهر داشته است. او استاد لوییس مامفورد بوده است. دو اثر اصلی پارتیک گدس در زمینه شهرسازی عبارتاند از:
- توسعه شهری (City Development)-1904
- شهرها در تحول (Cities in Evolution)
پاتریک گدس به بررسی آینده اجتماعات انسانی از دیدگاه تکامل پرداخت و رفته رفته به میان طرح و برنامه ریزی های منطقه ای و شهری گام نهاد. در شهر ادینبرگ کانونی برای پژوهش برنامه ریزی شهری و بحث های اجتماعی ترتیب داده و ۱۴ نشست و همایش برگزار کرد. فعالیت های برنامه ریزی شهری خود را نوسازی زاغه ها در این شهر آغاز کرد.
او از ۱۹۲۰ تا ۱۹۲۳ استاد دانشگاه بمبئی هندوستان در رشته شهرسازی و جامعه شناسی شهری شد، و مطالعات خود را در این سال ها روی برنامه ریزی شهری متمرکز نمود.
زیگفرید گیدئون درباره او چنین میگوید:
پاتریک گدس با دور اندیشی فوق العاده ای خود می دانست که زمان هنوز برای درک پیشنهادها او آماده نیست… و او شخصیتی داشت که تازه پس از مرگش شناخته شد.
گدس به مظاهر زندگی طبیعی علاقه داشت و از دیدی جهان بین و جامع برخوردار بود. لوییس مامفرد – دنباله روی برجسته نظریات پاتریک گدس او را با ارسطو، لایبنیتس و داوینچی مقایسه می کرد.
پاتریک گدس زیست شناس بود، برای همین هم به جوامع انسانی از دیدگاه زیست شناختی می نگریست و جامعه شناسی را زاییده علم زیست شناسی می دانست.
گدس بیش از همه تحت تأثیر اندیشه های محیط گرایی فریدریش راتسل بود. ناگفته نماند که راتسل خود تحت تأثیر افکار دانشمند و جانورشناسی به نام ارنست هگل قرار داشت که یک داروینیست بود. از این رو، گدس به اصل انواع و تکامل طبیعی باور داشت و بر این اساس نظریه «تکامل تدریجی شهرها» را بیان داشت و نخستین کسی بود که شهر را همانند موجودی زنده می پنداشت که روند تولد، نوزادی و زندگی و مرگ را می گذراند. پاتریگ گدس بیش از همه روی مفاهیم اکولوژیک شهری کار کرد. او از روابط عناصر طبیعت و همبستگی دو سویه شأن سخن می گفت و تأثیر انسان بر محیط و تأثیر پذیری دوسویه انسان و محیط را بیان می نمود.
پاتریک گدس بر ضرورت مطلق ادغام مجدد انسان عینی و کامل در برنامه ریزی شهری سخن می گوید. دیدگاه جامع او نسبت به مسائل شهری کاملاً آشکار است وی باور داشت که زایش شهرسازی، بر پایه مجموعه علوم زمان نهاده است. به نظر می رسد که اندیشه او برآیند همه یافته های علمی به دست یک نفر باشد، کاری که در سده بیستم و پیچیدگی مسائل شهری، ساده انگاری بیش نبود.
پاتریک گدس نخستین کسی است که ضرورت مطالعات شهری را مطرح کرده و از متخصصان مختلف-جغرافیدان، جامعه شناس، اقتصاددان، روانشناس، معمار- و دیگر متخصصان که به گونه ای با شهرسازی در ارتباط باشد استفاده نمود. او مدافع برنامه ریزی ارگانیک بوده و با برنامه ریزی مستبدانه و فن سالارانه به شدت مخالفت می کرد. «اینکه زمانی است که جغرافی دان باید با بهداشت گر و هر دو آنان با جامعه شناس عینی همکاری کنند»
پاتریک گدس از هواداران آمیزش دوباره انسان با طبیعت بود و شهر گذشته را به دلیل آنکه ویژگی های مکانی و زمانی آن همپوشانی داشت، موفق دانست. او بر این باور بود که در روزگاران گذشته، این همپوشانی از راه برنامه ریزی ناخودآگاهانه انجام می شد. اما اکنون به دلیل پیچیدگی مسائل، باید با برنامه ریزی آگاهانه پیش رفت.
پاتریک گدس معتقد بود که شهر از محیط طبیعی آن جدایی ناپذیر بوده و تنها با شناخت و ژرفکاوی در پایه های اکولوژیک، آب و هوایی، ریشه های تاریخی و بنیانهای اقتصادی و معیشتی آن است که می توان شهر را شناخت. او می گفت: نقشه شهرها صرفاً خطوط منحنی و راستی نیستند که جای فلان رودخانه یا کوه را معلوم سازد. بلکه گونه ای خط صورت نگاشتی (هیروکلیف) است. نموداری از خطی است که بشریت با آن تاریخ تمدن خود را نگاشته است هرچند که درک مفاهیم این خط دشوار است اما زمانی که رمزینه و معانی آن کشف گردد، مفهوم شهر نمایان و هر چه بیشتر آشکار می گردد.
پاتریک گدس برنامه ریزی شهری را از آن جهت مهم می داند که می تواند با مشاهده مستقیم اجزای کالبدی و موقعیت مکانی شهرها در برش های مختلف زمانی –از گذشته تا حال- و با یاری جستن از فرهنگ اجتماعی شهروندان، به ارائه طرح و برنامه برای اصلاح شهرها اقدام کند. او برنامه ریزی شهری را چونان تکنیکی می داند که ریشه در بافت اجتماعی و فرهنگ مردمان و شهروندان دارد. وی دادن الگویی واحد برای همه شهرها را رد می کند و باور دارد همه به تعداد شهرها باید الگو ارائه داد و هر شهر باید با توجه به پیشینه تاریخی و فرهنگی و اجتماعی ساکنان آن، طرح و الگو ویژه خودش را داشته باشد. او معتقد است که پیش از ارائه طرح و برنامه برای یک شهر، باید عوامل متعددی را به عنوان عامل پایداری، مورد بررسی و شناخت دقیق قرارداد. پاتریک گدس نموداری را برای عواملی تدوین نمود که در روند مطالعات برنامه ریزی شهری می باید مورد توجه قرار گیرد.
روش کار پاتریک گدس بر پایه سه گام بود
- برداشته و پیمایش منطقه ای
- تجزیه و تحلیل ویژگی ها گرایش های موجود شهر و منطقه
- ارائهی طرحی واقع گرا
پاتریک گدس همچنین خاطرنشان ساخت که ارگانیسم شهری را می باید «تجمعی بشری» دانست که در روند تحول خود، همواره از محیطهای دور و نزدیک خویش متأثر است. پاتریک گدس بر پایه باور به نظریه تکامل انواع، نظریه تکامل شهرها را پیش نهاد. تحلیل او از تکامل تدریجی شهرها وی را به سوی استنتاجی نو رهنمون ساخت.
پاتریک گدس نظریه تکامل تدریجی شهرها را در ۶ مرحله بیان نمود
- مرحله نخست- نوزاد شهر (ائوپولیس): که در حقیقت شهر در آن یک جامعه شبه روستایی است.
- مرحله دوم- شهر (پولیس): که با آمیزش و اجتماع و تشکل روستاها و بر اساس روش دفاعی مناسبی برای حفظ شهر و ساکنان پیرامون آن پدیدار می شود.
- مرحله سوم- مادر شهر (متروپولیس): در این مرحله شهر در ناحیه معینی نسبت به شهرهای دیگر از جهت رشد پیشی گرفته و در این مرحله «مادر شهر»،با تضاد جامعه شهری و برخوردهای طبقاتی روبرو است و در عینحال دارایی بنیادهای مالی و اداری معتبری نیز می باشد.
- مرحله چهارم- کلانشهر (مگاپولیس): در این دوره، مادرشهر در پی تأثیری تکامل اقتصادی و افزونی ثروت و قدرت و حکومت، رشد شگفت انگیزی می یابد که در واقع دوره پیش از زوال شهری است.
- مرحله پنجم- مستبد شهر (تیرانوپولیس): در این مرله رفتارهای فردی و اجتماعی در شهر به مرحله تحمل ناپذیری رسیده و شهر، انگلی درون ناحیه و کشور شمرده می شود.
- مرحله ششم- آخرین مرحله – مرده شهر (نگروپولیس): در پی گسترش جنگ و بیماری و قحطی در این مرحله ، شهر دیگر یارای ماندان نداشته و از پای می افتد و در این هنگام شهر در واقع به گورگاه تمدن بشری تبدیل می شود.
باور پاتریک گدس بر این اصل استوار است که شهرها بر حسب ضرورت تاریخی، این مراحل اوج و تباهی را می گذرانند و بر این باور است که مجتمع های نخستین شهری، بستگی تام و تمام به ساخت اجتماعی آنها دارد که در گذر سده ها و اعصار، در پهنه تاریخ زندگی بشر، بر سینه شهرها حک شده است.
پاتریک گدس چگونگی برنامه ریزی شهری را در ۴ جمله چکیده کرد:
- شناخت خاستگاه جغرافیایی و تاریخی و فراروند گسترش شهرها در تاریخ.
- شناخت روند تطور توسعه زندگی اجتماعی، اقتصادی ، فرهنگی، اعتقادی، هنری و انعکاس آن در کالبد شهرها.
- شناخت پیوند میان فرم و کارکرد با ژرف اندیشی در مکان عمومی شهرها و سودمندی هر یک از اجزای تشکیل دهنده جامعه شهری.
- شناخت شیوه سازمان دهی عوامل شهر در مراتب مختلف پیوند انسان با محیط زیست و وجود مقیاس های انسانی
نقطه نظرهای مهم پاتریک گدس عبارتند از:
- شهر پدیده ای ارگانیک و کیفی است، شهر و محیط طبیعی آن باید به وحدت برسند.
- شهر از تاریخ و فرهنگش بریده نیست (مانند فرهنگ گرایان) از این رو شناختی ژرف از تاریخ گذشته و فرهنگ اجتماعی شهرها ضروری است. پاتریک گدس از هواداران پرشور حفظ سنت های معماری و فرهنگی و مخالف سرسخت تحمیل شهرسازی باختر زمین به دیگر تمدن هاست. اما بر خلاف فرهنگ گرایان ، اصالت موقعیت معاصر را غیرقابل چشم پوشی می داند و می گوید : «امروز گسترش و دگرگونی گذشته است و نه تکرار آن»
- نباید به گونه ای منفعلانه و تنها با مسائل جاری شهر برخورد کرد، بلکه پیش از هرگونه اقدامی می باید به شناخت مسائل حال و آینده شهر روی آورد.
- نظریه جراحی محتاطانه او بر این فرضیه استوار است که هر اندازه درک ما نسبت به روح شهر و بن مایه تاریخی و حیات پیوسته آن بیشتر باشد، زندگی شهری را بیشتر لمس خواهیم کرد.
- شهر جدا از جامعه نیست، از این رو شهرسازی پیوسته و انعطاف پذیر و همگام با پیشرفت های فرهنگ و فناوری را پیشنهاد می کند.
- تخریب نابخردانه بافت های قدیمی هویت فرهنگی را نابود می سازد.
- طراحی جامع موفق طرحی است که معماری و شهر ،تبدیل به یگانی تجزیه ناپذیر گردند. او در شهرهای قدیمی ساختمانها را ساختاری جدایی ناپذیر در هم بافته تلقی می کند که به خاطر عادت غربی ها به نظم ماشینی، به ظاهر نامنظم می نماید (شهر به مانند یک کلیت ارگانیک)
- شهر برای مردم طراحی می گردد و بنابراین باید از نقطه نظر آنان سود جست.
- پذیرش برنامه ریزی ارگانیک (البته نه به مفهوم بی نظمی) زیرا ارگانیزم خود دارای نظمی پیچیده است.
- ارائه الگویی واحد برای همه شهرها بی معناست، هر شهر باید الگوی متفاوت و ویژه خود را داشته باشد.
- فعالیت شهرسازی یک همکاری میان رشته ای است.
پاتریک گدس بر مکتب اکولوژیک که بعدها به مکتب شیکاگو شهرت یافت، تأثیر زیادی می گذارد. او بر نظریات لویس مامفرد همانگونه که خود وی نیز گفته اثر بسیار داشته است.
بسیاری از اندیشمندان شهرسازی ، از پاتریک گدس به عنوان پایه گذار برنامه ریزی شهری معاصر یاد می کنند.
مهمترین تأثیر نظریات پاتریک گدس، در پایه ریزی طرح های جامع شهری بود که طرح جامع آمستردام (۱۹۳۴)، برآمده از نظریات اوست و چنان می نماید که در اندیشه ها و کارکرد شهرسازان نوگرا نیز بی تأثیر نبوده است. مفهوم برنامه ریزی او تا اندازه زیادی بر پایه مطالعه بر روی واقعیات بناشده بود. تجزیه و تحلیل انگاره های سکونتگاهی و اقتصاد مکان در پیوند با استعدادها و محدودیت های طبیعی ، او را به فراسوی مرزهای مرسوم شهر و اهمیت دادن به پهنه های طبیعی- به مانند چارچوبی اساسی برای برنامه ریزی کشانید. (توجه به منطقه شهری)
وی برای نخستین بار از «شهر واقع» (Eutopia) و «شهر موهوم» (Outopia) نام می برد.
اصطلاح مگالاپلیس را نخستین بار گدس مطرح کرد.
مباحث آموزشی شهرسازی | کارشناسی ارشد شهرسازی | برنامه ریزی شهری | سیر اندیشه ها در شهرسازی | طراحی شهری
منبع: جزوه سیر اندیشه ها در شهرسازی
انتشار مقاله پاتریک گدس – پدر برنامه ریزی شهری با ذکر منبع بلامانع است.
دیدگاهتان را بنویسید