سیر تحول مفهوم مدیریت شهری
اولین بحث ها درباره ضرورت و مفهوم مدیریت شهری به اواسط دهه ۱۹۶۰ میلادی و محقق آفریقایی، موبوگونجه، بر می گردد که با قیاس شهر به یک سازمان اقتصادی، ضرورت وارد کردن مدیریت شهری در ادامه شهر را تبیین می کند.
از نظر اشترن مقصود از مدیریت شهری در این تعریف، حکومت شهری کارآمد است. به عبارت دیگر مدیریت شهری در اینجا هم عرض یک هدف عملیاتی است که باید حکومت های شهری آن را دنبال کنند.
هری گرین در دهه ۱۹۷۰ میلادی مدیریت شهری را به معنای یک رویکرد کل نگر، سیستماتیک و فرآیندی می بینید که باید در ادامه شهرها و شناخت و حل مسائل بسیار پیچیده آن ها به کار رود. این تلقی، مدیریت شهری را هم عرض یک رویکرد سیستمی و یک فرآیند می انگارد.
مک گیل در سال ۱۹۹۸ میلادی با انتشار مقاله مدیریت شهری در جهان در حال توسعه تلاش کرد تا مفهوم مدیریت شهری را روشن تر کند.
از نظر او باید سه نوع یکپارچه سازی برای تحقق مفهوم مدیریت شهری صورت گیرد:
- یکپارچه سازی برنامه ریزی شهری و اجرا
- یکپارچه سازی سازی تأمین زیر ساخت ها
- و یکپارچه سازی نهادی – سازمانی
از نظر او هدف مدیریت شهری در جهان در حال توسعه باید برنامه ریزی برای تأمین و نگهداری خدمات و زیرساخت های شهری باشد. مک گیل مدیریت شهری را فرآیندی می داند که واجد یک استراتژی مدیریت شهری یکپارچه است که هم بر شهر و هم بر چالش های توسعه نهادی آن متمرکز است. این فرآیند ترغیب کننده روابط بین بخشی است، به طوری که پیوند بین برنامه ریزی و اجرا را تضمین می کند و در عین حال دربرگیرنده بخش غیر رسمی به عنوان قسمتی از چالش های ساختن شهر است.
جهت گیری جدید در حوزه مدیریت شهری بعد از دهه ۱۹۹۰ میلادی این است که مدیریت شهری به شکل زیر مجموعه ای از بحث های سیاسی و نظری گسترده تر در زمینه حکمروایی شهری قرار گرفته است. این یک صورت بندی جدید و گذار مهمی است به رویکردهای سیاسی تر از آن چه در اوایل دهه ۱۹۹۰ میلادی غالب بود. حسن پیوند دادن مدیریت شهری با بحثهای گسترده تر حکمروایی در این است که مباحث مدیریت شهری را در پیوند با روندهای سیاسی در شهر قرار می دهد که بیش از همه نتیجه فرآیندها و روابط سیاسی است. از جمله آن ها می توان آن به اقدامات تمرکززدایی و واگذاری وظایف به نهادهای محلی، دموکراتیک تر ساختن سازمان های ملی و محلی، توسعه مشارکتی و اثرات آن بر نظام حکومت، موضوع برنامه ریزی شهری به ویژه برنامه ریزی استراتژیک به عنوان ابزار اصلی برای پیوند دادن اقدامات سازمانها و نهادهای مختلف پراکنده در شهر و نیروهای بیرونی اشاره کرد.
رونالد مک گیل بحث درباره مدیریت شهری یکپارچه را از نقل قول های ویلیامز در دهه ۱۹۷۰ میلادی درباره طیف بازیگران مطرح در فرآیند مدیریت شهری آغاز می کند و در انتها به این نتیجه می رسد که حکومت محلی یا حکومت شهری به عنوان اجرای ترین سطح حکومت باید نیروی پیشراننده اصلی در مدیریت شهری باشد. به گفته او، ویلیامز نخستین کسی است که موضوع و مفهوم یکپارچگی در مدیریت شهر را در اواخر دهه ۱۹۷۰ میلادی طرح کرد.
در این معنا، مدیریت شهری ، واسطه بین بوروکراسی (دستگاه اداری) و جامعه است. دستگاه اداری، منابع را در اختیار دارد و جامعه نیازمند این منابع در قالب زیرساخت ها و خدمات است. در چنین زمینهای ویلیامز کوشید تا مدیریت شهری را به عنوان موضوعی برای بررسی و تحقیق معرفی کند. به عقیده او مدیریت گرایی شهری، نه یک تئوری و نه حتی یک دیدگاه مورد توافق است. ماهیت و مفهوم مدیریت شهری ارتباط بسیار روشنی با مناسبات قدرت، ماهیت شهرها و ساختار اجتماعی و اقتصادی آن ها دارد.
ملموس ترین فعالیت حکومت محلی تأمین خدمات عمومی است. ارائه خدمات عمومی بیشترین هزینه های حکومت محلی را به خود جذب میکند. از این رو این موضوع در بیشتر نظریه های حکومت محلی غلبه دارد و پایه ای برای ارزیابی اثربخشی حکومت فراهم می سازد. در نتیجه ارائه و تأمین خدمات عمومی در هر گونه مداخله حکومت کلان شهری حایز اهمیت است.
مباحث آموزشی شهرسازی | کارشناسی ارشد شهرسازی | برنامه ریزی شهری | برنامه ریزی منطقه ای | مدیریت شهری
منبع: بسته آموزشی کتاب مجموعه مباحث تخصصی برنامه ریزی شهری منطقه ای و مدیریت شهری
انتشار مطلب ” سیر تحول مفهوم مدیریت شهری ” ذکر منبع و دادن لینک بلامانع است.
دیدگاهتان را بنویسید